ستانده

معنی کلمه ستانده در فرهنگ عمید

گرفته شده، گرفته.

معنی کلمه ستانده در فرهنگ فارسی

گرفته ستده .

جملاتی از کاربرد کلمه ستانده

قراضه‌ای که درین مدت از مسلمانان ستانده است رهی تا ادا نخواهد کرد
کامم نداد آن دهن تنگ چون شکر دلبر به چشم شوخ دل از من ستانده است
رشید گفت: نیکو گفتی. و فرمان داد وی را جایزه ای دهند. بهلول گفت: مرا بدان نیازی نیست. آن را بدان کس ده که از او ستانده ای.
ای خطّت از قلمرو خوبی ستانده باج بگرفته نرگست ز غزال ختن خراج
زافغان و روس وترک ستانده کشور به فر ملک‌ستانی
در سال ۱۹۲۹ میلادی بانک شاهنشاهی ایران دارای ۲۴ شعبه در ایران بود. بانک شاهنشاهی ایران تا سال ۱۳۰۹ شمسی به فعالیت خود در زمینه نشر انحصاری اسکناس ادامه داد. در این سال امتیاز چاپ اسکناس در ایران که در انحصار بانک شاهنشاهی بود با پرداخت دویست هزار لیره غرامت از آن بانک ستانده شد.
‫بر هر که هر چه داده از او ستانده است‬ ‫هر کیمسَیه هر نه وئریب ، آلیبدی‬
دل دیده خواست تا ببرد، خون گرفته بود جان خواستم بدهم، غم ستانده بود
زمین‌های قلمرو سلوکی به دو دستهٔ زمین‌های شاهی و زمین‌های شهری بخش می‌شد. بخشی از زمین‌های شاهی در اختیار کشاورزان بود. اگرچه پادشاه سلوکی به ظاهر بر همه زمین‌های شاهی نظارت داشت، ولی در واقع نظارت و دلبستگی این شاهان متمرکز بر زمین‌های سوریه و میانرودان و شاه‌راه‌های میان پایتخت تا بلخ بود و بر دیگر سرزمین‌ها یا نظارت چندانی نداشتند یا اصلاً نظارتی نداشتند. مالیات زمین[ب] به صورت نقدی یا جنس دریافت می‌شد. مالیات‌های دیگری هم به عنوان‌های دیگری ستانده می‌شد؛ برای نمونه یکی هم عوارض ویژهٔ جنگ بود.
نخل خزان رسیده ما را فشانده گیر برگ ز دست رفته ما را ستانده گیر
دربارهٔ تکراری بودن قطعات این آلبوم نیز نظراتی عنوان شد که از جمله آنها می‌توان به مقاله‌ای که در روزنامه ایندیپندنت فارسی منتشر شد که در آن آورده‌است: «چاوشی صدای بمِ پخته‌ای دارد و توانسته هویت صدایش را در همان محدوده بسیار معینی که می‌خواند، حفظ کرده و آن را به برندی برای خود تبدیل کند. اما این محدودیت سبب شده‌است تا تنوع از کار ستانده شود و برخی از کارها تکراری به نظر برسند با یک خط ملودی ثابت. شعر مولانا به خودی خود دارای وزن و ریتم معینی است و آهنگساز می‌بایست علاوه بر وزن آشکاری که این ابیات دارد، به سراغ وزن‌های پنهان آن هم برود و خوانشی متفاوت‌تر از وزن آشکار از اثر داشته باشد.»
طوطی حدیث و قند لبی و شکر دهن وز شکرت ستانده حلاوت زبان من