معنی کلمه سبک رو در لغت نامه دهخدا
یکی جعدمویی هیونی سبک رو
تو گویی یکی محملی مولتانی.منوچهری.زیرا که فروردین سبک روتر بود و بگران روتر همی رسید. ( التفهیم ).
نه پایی که خود را سبک رو کنم
نه دستی که نقش کهن نو کنم.نظامی.زگردشهای این چرخ سبک رو
همان آید کز آن سنگ و از آن جو.نظامی.و چون ماه گران رو باشد... گویند که قمر تقصیر کرد و اگر قمر سبک رو باشد... ( جهان دانش ص 114 ).
سبک روان به نهانخانه عدم رفتند
بر آستان چو نعلین بماند قالبها.صائب ( از آنندراج ).فروغ زندگانی برق شمشیر است پنداری
نفس عمر سبکرو را سر تیر است پنداری.صائب ( از آنندراج ).|| روان. زودهضم. گوارا : و آنگاه این شراب ستوده آن وقت بود و تلخ بود و خوش طعم بود و سبک رو بود و بقوام معتدل بود نه تنک و نه سطبر و خوشبوی بود. ( هدایة المتعلمین ).
سبک رو. [ س َ ب ُ ] ( ص مرکب )سبک روی. بدگوهر. وقیح. پررو. بی شرم :
همه ساله تا بود خونریز بود
سبکرو و بدگوهر و تیز بود.فردوسی.هر زمان تازه یکی دوست درآید ز درم
هم سبک روح بفضل و هم سبکروی بجاه.فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 359 ).