ماتریالیسم تاریخی

معنی کلمه ماتریالیسم تاریخی در فرهنگ فارسی

ماتریالیسم تاریخی عبارت است از بسط و توسعه اصول ماتریالیسم دیالکتیک به بررسی زندگی اجتماعی تطبیق اصول ماتریالیسم دیالکتیک بر پدیده های زندگی اجتماعی و بررسی جامعه و تاریخ آن .

معنی کلمه ماتریالیسم تاریخی در دانشنامه آزاد فارسی

ماتِریالیسم تاریخی (historical materialism)
ماتِریالیسم تاریخی
(یا: مادّه گرایی تاریخی) از مؤلفه های اصلی اندیشۀ مارکس و انگلس و تعیین کنندۀ نوع نگرش آن ها به تاریخ. این نگرش پیشرفت تاریخی را قبل از هر چیز وابسته به علل و عوامل مادی می داند. مقدماتی که باید در بررسی تاریخی از آن ها حرکت کرد نه از شالوده های خیالی یا جزمیات. واقعیت افراد، اعمال و شرایط زندگی مادی آن هاست، هم شرایطی که حاضر آماده یافته اند و هم شرایطی که از فعالیت خود آن ها به وجود آمده است. طبق این نگرش، انسان ها نخست باید وجود داشته باشند و زندگی کنند تا بتوانند تاریخ بسازند. اما برای زنده بودن قبل از هر چیز خوراک، پوشاک و مسکن و بعضی چیزهای دیگر لازم است. بنابراین نخستین واقعیت تاریخی، تولید وسایلی است که امکان برآوردن این نیازهای اصلی، یا تولید و بازتولید خود زندگی را میسر می کند. به عقیدۀ انگلس، ماده گرایی تاریخی علت نهایی و نیروی محرکۀ اصلی همۀ رویدادهای بزرگ تاریخی را در تکامل اقتصادی جامعه، در تغییرات شیوه های تولید و مبادله، که موجب تقسیم جامعه به طبقات متمایز و مبارزۀ این طبقات علیه یکدیگر می شود، جست وجو می کند. طبق این دیدگاه، رشد نیروهای تولید یک جامعه با روابط تولیدی در تعارض می افتد و درنتیجه میان گروه ها و طبقات اجتماعی ای که نمایندۀ نیروهای تولیدی روبه رشد و جدیدند از یک سو، و طبقاتی که از روابط اقتصادی و اجتماعی موجود منتفع اند و از آن حمایت می کنند از سوی دیگر، مبارزه شدت می گیرد؛ زمانی که این تضاد به تکامل رسید، زمان انقلاب اجتماعی فرا می رسد. مارکس می کوشد در عین تکیه بر ضرورت این حرکت تاریخی، آن را از فلسفۀ تاریخ تقدیرگرایانۀ متفکرانی نظیر هگل، که عنصری فراتاریخی را حاکم بر پیشرفت تاریخ می دانند، متمایز کند و ضرورت تاریخی را از علل و عوامل درونی و مادی تاریخ به دست آورد. نیز ← ماده گرایی

معنی کلمه ماتریالیسم تاریخی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ماتریالیسم تاریخی، به معنای تفسیر مادی و طبیعی از تاریخ است که، اولین بار به این شکل توسط کارل مارکس و فردریش انگلس مطرح شد و بعدها جزو تعالیم مارکسیسم - لنینیسم گردید.
بنابر ماتریالیسم تاریخی، ساختار جامعه و تکامل تاریخی آن به واسطۀ «شرایط مادی حیات» یا شیوۀ تولید ابزار مادی هستی اجتماعی تعیین می شود. مارکس واژه ای «مادی» را برای نشان دادن نوعی تقابل با آن چه که آشکارا یا به طور ضمنی، ماوراء طبیعی یا نظرپردازانه است، به کار برد. در قرن نوزدهم نوعی گرایش عقلانی در نگارش تاریخی به وجو آمد که هیچ قدرتی به جز ضرورتِ منطقی را به رسمیت نمی شناخت، هگل – استاد مارکس – در فضای تاریخ نگاری قرن نوزدهم در تقابل با طبیعت گرایی تاریخی که در قرن ۱۸ حاکم بود به دنبال تاریخی مستقل و یک کل منسجم عقلانی بود؛ اما، شاگرد او مارکس با گامی در ظاهر رو به عقب، بار دیگر تاریخ را مطیع قلمرو طبیعی کرد. کاری که مارکس کرد، تاکید مجدد بر اصل بنیادی طبیعت گرایی قرن هجدهم بود. بنابر آن اصل، حوادث تاریخی علل مادی و طبیعی دارند. او بر این باور بود که می توان نوعی دانش عمومی در باب جامعۀ بشری تنها از راه توصیف و تبیین جامعه بر اساس اصول تجربی بنا نمود. از این رو، منظور از دیدگاه ماتریالیستی تاریخی نوعی روایت و تبیین طبیعت گرایانه، تجربی و علمی از رویدادهای تاریخی است که عوامل اقتصادی و ضعف نقش بنیادینی در آن دارند. بر این اساس نظام اقتصادی باعث پدیداری، رشد و تکامل تمدن می شود.
عناصر تحلیل جامعه
ماتریالیسم تاریخی که به عقیده هواداران آن، در درجۀ نخست شامل نوعی تحلیل جامعه شناختی است و به تبیین علت ظهور و سقوط نظام های اجتماعی می پردازد، در درون جوامع پیشرفته تر چندین عنصر را جهت تحلیل جامعه شناختی بازشناسی می کند:۱) نیروهای تولید: که شامل ابزار، مهارت ها و روش هایی هستند که از طریق آن ها افراد انسان، اسباب معیشت خود را فراهم می سازند.۲) روابط تولید: که راه هایی هستند که از طریق آن ها تولید کنندگان در تولید کالاهای خود با یکدیگر ارتباط می یابند و این «ساختار اقتصادی جامعه» را تشکیل می دهد.۳) اندیشه ها، عادات فکری، ایده آل ها و....
← شالوده اصلی جامعه
ماتریالیسم تاریخی علاوه بر ماهیت مادی خود – که توضیح داده شد – دارای حرکت دیالیکتیکی است. تضاد دیالیکتیکی که با تضادهای غیر دیالیکتیکی فرق دارد، این است که هر پدیده ای جبراً نفی و انکار خود را در درون خود می پرورد و پس از یک سلسله تغییرات، در نتیجه تضاد درونی، ضمن یک تغییر شدید کیفی به مرحله عالی تری که ترکیبی از دو مرحلۀ قبلی است، تکامل می یابد. پس برای تجزیه و تحلیل آموزنده و سودمند اوضاع...، ما باید به شرایط اقتصادی حاکم بر اجتماع مراجعه نمائیم و برای درک این که چرا شرایط یاد شده به آن صورتی که می بینیم هستند، باید به سیر تکاملی دیالکتیکی آن شرایط توجه نماییم. تضاد دیالکتیکی در آموزه های مارکس جامعه را به حرکت از دوره ای با روابط تولیدی مشخص به دوره ای دیگر با روابط جدید وادار می کند. این تضاد همان مبارزه کار و سرمایه یا همان مبارزۀ طبقاتی است که منجر به تحول می شود. بر این اساس دوره هایی که بشر از ابتدا پیموده و در نهایت به آن منتهی می شود به این شرح است: ۱) کمون اولیه؛ ۲) برده داری؛ ۳) فئودالیسم (زمین داری)؛ ۴) سرمایه داری؛ ۵) کمونیست.در جامعه کمونیستی که نهایت تاریخ است دیگر طبقه ای وجود ندارد و اختلافات طبقاتی پایان می یابد. در غیبت تضادهای طبقاتی، سیاست و دولت موضوعیت خود را از دست می دهند و نوعی نظم اجتماعی پدیدار خواهد شد که در آن تولید از روی برنامه و بدون ذره ای اجبار برای خیر و صلاح همگان انجام می گیرد.

جملاتی از کاربرد کلمه ماتریالیسم تاریخی

انگلس در مهم‌ترین آثار فلسفی خود، یعنی «آنتی دورینگ»، «دیالکتیک طبیعت» و «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفهٔ کلاسیک آلمانی»، تلاش کرد دعوی اعتبار دیالکتیک را از افق‌های ماتریالیسم تاریخی فراتر ببرد. این تلاش‌های فکری تنها برخاسته از راهکارهای مبارزهٔ حزبی و طبقاتی نبود، بلکه همزمان پاسخی بود به نیازهای زمانه و واکنشی در برابر افزایش اهمیت تفکرات مبتنی بر علوم طبیعی. در آن دوره، در میان نخبگان فکری جنبش کارگری، اندیشه‌های داروین و دیگر طبیعی‌دانان گسترش داشت. از آنجا که دانش‌های طبیعی، شناخت دقیق از جهان به‌شمار می‌رفت، ضروری بود مرزهای حوزه‌هایی که در آن‌ها تصورات مکانیکی حاکم بودند، به دقت ترسیم شود تا به گفتهٔ انگلس، تکیه‌گاه نظری «ایده آلیسم» و «ماتریالیسم غیر دیالکتیکی» فروریزد.