لعمرک

معنی کلمه لعمرک در لغت نامه دهخدا

لعمرک. [ ل َ ع َرُ ] ( ع جمله اسمیه ) به جان تو. به زندگی و حیات تو. سوگند به عمر تو. به جان و زندگی تو. ( ترجمان القرآن جرجانی ). اشارت است بدین آیة: لعمرک اًِنهم لفی سکرتهم یعمهون ( قرآن 72/15 )؛ یعنی سوگند به حیات توای محمد! به درستی که کفار قوم تو همچو قوم لوط در گمراهی خویش حیران و سرگردانند. ( غیاث ) :
از لعمرک کلاه تشریفش
قم فانذر قبای تکلیفش.سنائی.با فترضی دل تباه کراست
با لعمرک دل گناه کراست.سنائی.برنهاده خدای در معراج
برسزد سرش از لعمرک تاج.سنائی.به سر او خدای را سوگند سنائی مقصود همین لعمرک است.

معنی کلمه لعمرک در فرهنگ فارسی

بجان تو . به زندگی و حیات تو سوگند .

معنی کلمه لعمرک در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَمْرُکَ: بقای تو ( کلمه عمارت ضد خرابی است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادی بدن است ، یعنی مدت زندگی و آبادی بدن بوسیله ی روح. عبارت "لَعَمْرُکَ " یعنی سوگند به بقای تو یا به جان تو قسم)
ریشه کلمه:
عمر (۲۷ بار)ک (۱۴۷۸ بار)ل (۳۸۴۲ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه لعمرک

ای خلعت فاستقم ببالای تو راست بر تارک تو تاج لعمرک زیباست
ای لعمرک تاج لولاک نطاق چارزن را گوهر پاکت صداق
ماخود که ایم تابثنای تو دم زنیم درمعرض لعمرک ولولاک والضحی؟
میر لعمرک سریر یاسین مظهر سرور اسری مقام طاها مظهر
زیب سرت افسر لعمرک دیبای برت قبای لولاک
بر تارک جلال تو تاج لعمرک است بر قد کبریای تو دیباج لافتی
دوش سلطانی که معراجت نهاد از لعمرک بر سرت تاجت نهاد
پنج حرف آمد لعمرک ای عزیز لام و عین و میم و راو کاف نیز
زین عالم شش جهت برآمد برتر از فضل خدا تاج لعمرک بر سر
درآمد گیسوی مشگین گشاده به سر تاج لعمرک بر نهاده