صبح محشر

معنی کلمه صبح محشر در لغت نامه دهخدا

صبح محشر. [ ص ُ ح ِ م َ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بامداد قیامت. روز رستاخیز :
صبح محشر دمید و ما در خواب
بانگ زن خفتگان عالم را.خاقانی.و رجوع به صبح قیامت و صبح حشر شود.

معنی کلمه صبح محشر در فرهنگ فارسی

بامداد قیامت

جملاتی از کاربرد کلمه صبح محشر

مرا پریدن چشم است نامه اعمال که صبح محشر من آن بیاض گردن شد
گرچنین سنگین شود خواب از گرانجانی مرا صبح محشر می شود صائب نقاب غفلتم
هر که اینجا خنده را چون غنچه دارد زیر لب صبح محشر با لب پرخنده می خیزد ز خاک
آفتاب عارض آن مه که در یاد من است کافرم تا صبح محشر گر فراموشش کنم
به بهترین خلف و اربعین صباح پدر به صبح محشر و خمسین الف روز حساب
انتظار صبح محشر عالمی را خاک‌ کرد عمرها رفت‌و همین امروز و فردا می‌رود
برآرم صبح محشر چون سر از گور غمی نبود مرا غیر از غم یار
چون شیر و شهد و شکر بودیم هر دو آن شب اما شب طویلش چون صبح محشر آورد
از گلاب صبح محشر هم نمی آید به هوش هر که در آغوش یک شب آن برو دوش آورد
نامه اعمال گردد در بر نیکان قبا پرده پوش صبح محشر پاکدامانی بود