صبح رستخیز

معنی کلمه صبح رستخیز در لغت نامه دهخدا

صبح رستخیز. [ ص ُ ح ِ رَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح محشر. صبح قیامت. رجوع به صبح رستاخیز شود.

جملاتی از کاربرد کلمه صبح رستخیز

هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
چه فارغبال صبح رستخیز ازخواب برخیزد می آشامی که باشد چون سبو از دست بالینش
هنگامه صبح رستخیز است آن شام، که گیرمش در آغوش
تا صبح رستخیز به دندان گزیدنی است دستی که ما ز دامن فرصت کشیده ایم
ز آه من به جهان صبح رستخیز دمید بود که شام غمت را نهایتی برسد
تا صبح رستخیز بماند در آن جهان هر مغز را که شربت کینت خراب کرد
صد صبح رستخیز به یاد نگاه تو از باده شبانه ما جوش می زند
پرده‌تان از چشم دل برداشت صبح رستخیز پنبه تان از گوش بیرون کرد گشت روزگار