سخت رویی

معنی کلمه سخت رویی در لغت نامه دهخدا

سخت رویی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) پررویی و سماجت. مقاومت. پایداری :
چو پی سست وپوشیده شد استخوان
دگر قصه سخت رویی مخوان.نظامی.نه زآن سرما نوازش گرم گشتش
نه دل زآن سخت رویی نرم گشتش.نظامی.چه بایداینهمه اندیشه کردن
نشاید سخت رویی پیشه کردن.نظامی.چو سندان کسی سخت رویی نکرد
که خایسک ِ تأدیب بر سر نخورد.سعدی.تا بروی سخت ما صائب سر و کارش فتاد
توبه کرد از سخت رویی سیلی استاد ما.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه سخت رویی در فرهنگ عمید

۱. پررویی، بی شرمی، گستاخی.
۲. ترش رویی.

معنی کلمه سخت رویی در فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت سخت رو .

جملاتی از کاربرد کلمه سخت رویی

به سخت رویی گردون صبور باید بود وگرنه دانه درین آسیا نباید ریخت
به سخت رویی مینای خویش می نازد ندیده چرخ زبردستی شراب مرا
ز سخت رویی دشمن نمی شود مغلوب مبارزی که به دشمن ره فرار گذاشت
به کین سازی و مهر سوزی بنازم عجب سخت رویی عجب سست رایی
تا به روی سخت ما صائب سر و کارش فتاد توبه کرد از سخت رویی سیلی استاد ما
ننوشته خواند ناگفته داند تو سخت رویی بس بی‌حیایی
در فراقش چیست یارب زندگانی را سبب سخت رویی فلک، یا سستی پیمان ما؟
نقش شیرین بست راه گفتگو بر کوهکن سخت رویی سد راه آشنایی می شود
مکن با من ازین رو سخت رویی که خود این از زبان بنده گویی
نسبت به سخت رویی ابنای روزگار صد پرده از حباب، فلک شیشه جانترست