لب گشودن
معنی کلمه لب گشودن در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه لب گشودن
خامشی بگزین که در دیوان قسمت مور را لب گشودن رخنه در ملک سلیمان کردن است
بگذر ازدریوزه گوهر که گردد عاقبت لب گشودن باعث زخم نمایان صدف
ندارد لب گشودن صرفهٔ جمعیتم بیدل که من چون غنچه در منقار دارم بال و پر پنهان
بی لب گشودن از ابر گوهر صدف نیابد اظهار تنگدستی هر چند از ادب نیست
نیست بیجا لب گشودن پیش ارباب کرم مخزن گوهر شد از تردستی نیسان صدف
صهبای راز دادند سرمست شوق کردند گویند لب گشودن شرط ادب نباشد
به دعوی لب گشودن میدهد یاد از تهیمغزی که چون خُم خالی از می شد بلندآوازه میگردد
خامشی بگزین که جویا اهل دل را می کند لب گشودن همچو بوی غنچه رسوا پیش خلق
سخن عشق چو آید به میان خامش باش لب گشودن به تکلم لب بام است اینجا
آن شه خیبر گشا کز فیض نام نامیش لب گشودن در ثنای اوست دل را فتح باب