غبار خاطر. [ غ ُ رِ طِ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غبار دل. مجازاً به معنی آزردگی خاطر : چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد.حافظ.- غبار بر خاطر ماندن ؛ رنجیدگی و کدورت در خاطر یا دل ماندن : عاقبت از ما غبار ماندو زنهار تا ز تو بر خاطری غبار نماند.سعدی.و رجوع به غبار دل و غبار بر دل نهادن شود.
معنی کلمه غبار خاطر در فرهنگ فارسی
غبار دل مجازا بمعنی آزردگی خاطر
جملاتی از کاربرد کلمه غبار خاطر
دارم دلی که بازی طفلان اشک را خاک از غبار خاطر افکار می دهد
زین بیابان میبرم خود را برون چون گردباد بیش ازین نتوان غبار خاطر صحرا شدن
گردبادم جلوه دارد بر لب، از بس نالهام از غبار خاطر امشب خاک بر سر میکند
زین بیابان می برم خود را برون چون گردباد بیش ازین نتوان غبار خاطر صحرا شدن
اشک از غبار خاطر من در کنار بحر ریگ روان به دامن صحرا شمرده است
نماند آینه ای بی غبار در عالم غبار خاطر من پرده گر بر اندازد
مارا مدام ذوق اسیری فکنده است ورنه غبار خاطر ما آب ودانه نیست
بیتو تا ره بر غبار خاطر غمناک کرد نالة من خاکها در کاسة افلاک کرد
از گریه دیده رفته زدست و بدست نیست غیر از غبار خاطر تا توتیا کنم
در آسمان بنشیند به خاک، تیر شهاب چنین بلند شود گر غبار خاطر من