صفات فعل

معنی کلمه صفات فعل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صفاتی که به خدای متعال نسبت داده می شود یا مفاهیمی است که از ذات الهی با توجه به نوعی از کمال وجودی انتزاع می شود مانند علم و قدرت و حیات و یا مفاهیمی است که عقل از مقایسه بین ذات الهی و مخلوقاتش با توجه به نوعی رابطه وجودی انتزاع می کند مانند خالقیت و ربوبیت دسته اول را صفات ذاتیه و دسته دوم را صفات فعلیه می نامند.
نکته شایان توجه این است که پدیده های مادی دارای حدود و قیود زمانی و مکانی هستند و این حدود و قیود در اضافه و رابطه ای که بین آنها و خدای متعال در نظر گرفته می شود تاثیر می گذارد و در نتیجه افعال متعلق به آنها هم به یک معنی مقید به زمان و مکان می گردد مثلا گفته می شود که خدای متعال فلان موجودی را در فلان زمان و فلان مکان آفرید اما این حدود و قیود در واقع به مخلوقات باز می گردد و ظرف تحقق مخلوق و شؤون آن بشمار می رود نه اینکه مستلزم نسبت زمان و مکان به خدای متعال باشد. به دیگر سخن افعال الهی متعلق به امور زمانی و مکانی دارای دو حیثیت است یکی حیثیت انتساب به مخلوقات و از این نظر متصف به قیود زمانی و مکانی می شود و دیگری حیثیت انتساب به خدای متعال و از این نظر منسلخ از زمان و مکان است و این نکته ای است در خور دقت فراوان و کلید حل بسیاری از مشکلات. نکته دیگر آنکه اگر صفات فعلیه را به لحاظ منشا آنها در نظر بگیریم و مثلا خالق را بمعنای کسی که قدرت بر آفرینش دارد، معنا کنیم نه کسی که کار آفرینش را انجام داده است در این صورت بازگشت آنها به صفات ذاتیه خواهد بود.

جملاتی از کاربرد کلمه صفات فعل

ما به نسبت صفات فعل توئیم خویشتن گفته فلا انساب
و گروهی گفته اند محبّت او بنده را از صفات فعل او بود و آن احسانی بود مخصوص، بنده را ازو و حالتی مخصوص بود که او را بدان رساند چنانک گروهی گفته اند رحمت خدای ببنده نعمت وی بود بازو.
همی گوید این مرد که مقرم که فرشته و پری و دیو هست، ولیکن هم این اقرار بی برهان بس نباشد. بگوی که چیست هر یکی از این؟ و چکونه است؟ چنانک گفت «زما و کیف بگوی، و برسم برهان گوی.» و ماهیت چیز چه چیزی او باشد، و ان تفحص باشد از جنس چیز. و کیفیت او چگونگی باشد، و آن شکل و رنگ او باشد، اگر جسم باشد، و صفات فعل باشد اگر نه جسم باشد، چنانک کسی گوی درخت بمثل، و کسی بپرسد «که درخت چه باشد؟» این ازو باز جستن باشد از جنس درخت. و جوابش آن باشد اگر اینجا چیزی از گیا رسته باشد (که) گویندش: ازین جنس باشد درخت. واگر اینجا چیزی نباشد، گویندش: درخت جسمی باشد افزاینده و مر خاک و آب را بصورتی دیگر کننده. و آنکه گوید «درخت چگونه باشد؟» گویندش: یک سرش بزمین فرو باشد، و یک سرش بهوا بر باشدبشاخها و برگها بسیار. این معنی «ماو کیف» است، که‌اندرین بیتها از آن پرسیده است.
ز ذاتت در صفات فعل مطلق نمودی بودی آدم را تو الحق