معنی کلمه صبح جبین در لغت نامه دهخدا صبح جبین. [ ص ُ ج َ ] ( ص مرکب ) سپیدپیشانی و کنایه از سپیدچهره است از باب ذکر جزء و اراده کل : تا کی آن صبح جبین ز آن نمکین لب تأثیرخنده از دور بداغ من مهجور زند.محسن تأثیر.
جملاتی از کاربرد کلمه صبح جبین درکوی دوست این دل سرگشته صبح و شام از بهر شام طره و صبح جبین نشست هامون بغل و لاله رخ و صبح جبین است سندان سم و مشکین دم و باریک میان است پرتو صبح جبین او شود هرجا بلند شام همچون سایه آنجا در پس دیوارهاست نوری از آن صبح جبین برگرفت سنبل شب در چمن تر گرفت به صبح جبین منیرت سلامی به لطف نسیم سحر میفرستم گفتم که بهر چاک گریبان صبح چیست گفتا ز رشک تابش صبح جبین من آب در دیده آئینه خورشید آرد آب و تابی که در آن صبح جبین می باشد