شاد ملک

معنی کلمه شاد ملک در لغت نامه دهخدا

شادملک. [ م َ ل ِ ] ( اِخ ) نام مطربه جمیله ای که میرزاخلیل سلطان از شاهزادگان تیموری در زمان حیات امیرتیمور گورکان نسبت به وی تعلق خاطر پیدا کرد و پنهان از حضرت صاحبقران او را به حباله نکاح درآورد و چون امیرتیمور بر آن قضیه واقف گشت حکم فرمود که هر جا شادملک را ببینند بکشند و میرزاخلیل سلطان او را گریزانید... نوبت دیگر به عرض رسید که شاهزاده شادملک را همراه دارد تیمور به احضار او فرمان داد و امیرزاده آن ضعیفه را حاضر ساخت و حکم همایون به قتل او نفاذ یافت. سرایملک خانم معروض داشت که صدف وجود این عورت به دردانه ای از صلب میرزاخلیل سلطان آبستن است. امیر تیمور فرمود که او را به بیان آغا بسپارند تا بعد از وضع حمل فرزند را محافظت نموده مادر را به غلامی سیاه دهد و مقارن آن احوال امیرتیمور درگذشت و شاهزاده بفراغ بال آن گلعذار پرغنج و دلال را در آغوش کشید و بمرتبه ای شیفته جمال و مشغوف وصال وی گشت که از استصواب او اصلا تجاوز جایز نمیداشت بلکه زمام اختیار ملک و مال را به قبضه تسلط آن سلیطه گذاشت... شادملک خلیل سلطان را بر آن داشت که هر یک از مخدرات سراپرده امیرتیمور و خواتین و سراری او را طوعاً کرهاً با یکی از ملازمان آستان خود در سلک ازدواج کشد. بواسطه ٔصدور امثال این افعال ناهنجار، طبایع صغار و کبار از امیرزاده خلیل سلطان متنفر گردید و امور سلطنتش اختلال پذیرفته به سرحد زوال رسید. ( از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 552 ). و رجوع به از سعدی تا جامی ص 413 شود.

معنی کلمه شاد ملک در فرهنگ فارسی

نام مطربه جمیله ای که میرزا خلیل سلطان از شاهزادگان تیموری در زمان حیات امیر تیمور گورکان نسبت بوی تعلق خاطر پیدا کرد و پنهان از حضرت صاحبقران او را بحباله نکاح در آورد و چون امیر تیمور بر آن قضیه واقف گشت حکم فرمود که هر جا شاد ملک را ببینند بکشند و میرزا خلیل سلطان او را گریزانید .

جملاتی از کاربرد کلمه شاد ملک

شاه از این خواجگان مرّفه و شاد ملک از این خواجگان شده آباد
دین و دولت به صحبت او شاد ملک حکمت به همتش آباد
می ده به رطل و جام که در بزم خسروی بنشست شاه شاد ملک ارسلان به می