سعادت و شقاوت

معنی کلمه سعادت و شقاوت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سعادت و شقاوت، دو معنا دارند، یکی خوشی و نیکویی و ضد آن به معنای نحس و نکبت و دیگر مساعدت و یاری کردن و ضد آن به معنای عدم یاری کردن است که متناسب با عدم توفیق الهی است.
در این مقاله، نخست به دو نکته اشاره شده است: اهمیت مبحث فلسفه اخلاق و اهمیت سعادت و شقاوت. در اصل مسئله سعادت و شقاوت ابهامی وجود ندارد، زیرا هر انسانی فطرتا طالب و گریزان از شقاوت است، اما شناخت حقیقت سعادت و شقاوت و عوامل آن، مشکل است و در این باره نظریه های مختلفی وجود دارد.مطالب اصلی مقاله در سه مرحله ارائه شده است: مرحله اول به معنای لغوی سعادت و شقاوت پرداخته؛ مرحله دوم درباره دیدگاه فلاسفه بحث کرده و موضوع بحث را از دیدگاه فلاسفه بزرگی، مانند ارسطو، ابن سینا و صدرالمتالهین بحث و بررسی کرده است. در مرحله سوم نیز سعادت و شقاوت از منظر آیات شریفه قرآن و روایات مورد توجه قرار گرفته و نتیجه گرفته شده است که دیدگاه فلاسفه و آنچه مستفاد از قرآن کریم است، نه تنها با هم منافاتی ندارند، بلکه مکمل یکدیگرند. بنابراین، مستفاد از همه کلمات این است که حقیقت سعادت قرب الی الله است که محل بروز و ظهور آن در جهان آخرت است و هدف از آفرینش انسان هم رسیدن به آن مقام بلند است و انبیای الهی و ادیان آسمانی نیز به همین منظور نازل شده اند.
معنای سعادت و شقاوت
اگرچه به دست آوردن حقیقت سعادت، که شرح آن خواهد آمد، در گرو شناخت مفهوم لغوی آن نیست، از آن جا که همیشه در هر بخشی با الفاظ و معانی سروکار داریم و معانی هم دارای حدود و تعریفاتی است و بسیاری از اشتباهات هم در اثر عدم تعیین حدود و معانی و یا اشتراک لفظی به وجود می آید، لازم است قبل از بحث از حقیقت و ماهیت سعادت و شقاوت، آن را از لحاظ لفظی و مفهومی مورد بحث قرار دهیم.
← معجم مقائیس اللغة
فلاسفه بزرگ، مانند ارسطو و هم فکرانش از فلاسفه اسلامی گفته اند که خیر دو قسم است خیر مطلق و خیر مضاف. خیر مطلق، هدف همه موجودات است و در حقیقت، حرکت هر موجودی از انسان و غیر انسان به منظور رسیدن به آن است، زیرا هر موجودی شوق فطری و غریزی دارد به این که خود را به خیر مطلق که غایة الغایات است، برساند و قطعا غایت همه غایات، یعنی هدف نهایی هر موجودی وصول به خدای متعال است که هستی و خیر مطلق است.خیر مضاف عبارت است از هر وسیله ای که انسان و یا هر موجودی را به خیر و کمال مطلق می رسانده چه امور معنوی، مانند علم و معرفت و چه امور مادی، مانند مال و مکنت.اما سعادت عبارت است از این که هر فردی با اعمال، حرکت ارادی و افعال اختیاری خود، به همان کمالی که خداوند متعال در فطرت و ذات او قرار داده است برسد؛ یعنی همان کمال نوعی که مخصوص نوع انسان است. بنابراین، باید گفت که فرق بین خیر و سعادت در این است که خیر بالنسبه به افراد مختلف نیست، بلکه یکسان است؛ یعنی تمام افراد، اعم از عالم و جاهل خیر را به یک معنا می دانند و از این که هدف نهایی آنهاست، تفاوتی ندارد، اما سعادت نسبت به افراد متفاوت است، زیرا هر انسانی با روش خاص خود می خواهد به آن برسد و سعادت خود را در چیزی می داند که دیگری سعادت خود را در غیر آن می پندارد. این کلام از ارسطوست که غالب مردم درباره نام خیر اعلا توافق دارند. در افواه و اقوال عوام و خواص (مردم با فرهنگ) معنای بهتر زیستن و توفیق یافتن با مفهوم سعادت مند شدن یک چیز است، ولی درباره آنچه متضمن ماهیت سعادت است، تفاهم ندارند. جواب عوام درباره ماهیت سعادت با پاسخ دانشمندان مشابه نیست. برخی سعادت را امر ظاهری و مشهود می دانند و آن را در لذت، ثروت و یا در شرف جویند. خلاصه این که سعادت برای یک فرد یک چیز و برای فرد دیگر چیز دیگری است، حتی فرد واحد هم در موضوع سعادت گاهی دیدگاه های مختلفی می یابد؛ هنگام بیماری سعادت را در صحت و هنگام فقر آن را در غنا می جوید.
← سعادت از دیدگاه صدرالمتالهین
...

جملاتی از کاربرد کلمه سعادت و شقاوت

و چون ایزد تعالی این تقدیر کرده بود و اعمال آدمی چنان رانده بود که بعضی سبب سعادت وی بود و بعضی سبب شقاوت و آدمی از خویشتن آن نتواند شناخت، به حکم فضل و رحمت خویش پیامبران را بیافرید و بفرمود تا کسانی را که در ازل به کمال سعادت ایشان حکم کرده بود از این راز آگاه کنند و ایشان را پیغام داد و به خلق فرستاد تا راه سعادت و شقاوت ایشان را آشکار کنند تا هیچ کس را بر خدای تعالی حجت نماند پس به آخر همه رسول ما را محمد علیه الصلوه والسلام به خلق فرستاد و نبوت وی به درجه کمال رسانید که هیچ زیادت را به وی راه نبود و بدان سبب وی را خاتم انبیا کرد که پس از وی هیچ پیغامبر نباشد و جمله خلق را از جن و انس به متابعت وی فرمود و وی را سید همه پیغمبران کرد و یاران و اصحاب وی را بهترین یاران و اصحاب پیغامبران کرد، صلوات الله علیه و علی سایر النبیین، و علی آله و اصحابه الطاهرین اجمعین.
فرمان سعادت و شقاوت دارد این راز نهفته ای که در سینه اوست
و گفت: مردمان بر دو گونه‌اند یکی نیازمندان به خدای و این درجهٔ بزرگترین است به حکم ظاهر شریعت و یکی آنکه دید افتقارش نباشد از آنکه می‌داند که حق تعالی آنچه قسمت کرد در ازل از خلق و رزق و اجل و حیوة و سعادت و شقاوت جز آن نباشد پس این کس در عین افتقارست به حق و در عین استغنا است از غیر حق.
پس بدان که اخلاق نیکو را سه سبب است. یکی اصل فطرت است و آن عطا و فضل حق تعالی است که کسی را اندر اصل نیکوخو و متواضع آفریند و چنین بسیار است. دوم آن که افعال نیکو به تکلف کردن گیرد تا وی را عادت شود. سوم آن که مدام کسانی را بیند که افعال و اخلاق ایشان نیکو بود و صحبت با ایشان دارد، به ضرورت آن صفات ایشان اندر طبع وی همی گیرد، اگر چه از آن خبر ندارد. هر که این سه سعادت بیابد که اندر اصل خلقت نیکوخو باشد و صحبت با اهل خیر دارد و افعال خیر عادت کند، وی به درجه کمال رسیده باشد و هر که از این سه محروم ماند که در اصل فطرت ناقص بود و صحبت با اشرار دارد و نیز افعال شر عادت کند، اندر شقاوت به درجه کمال بود و میان این هر دو درجه های بسیار است که در بعضی باشد و در بعضی نه و سعادت و شقاوت هر یکی به مقدار آن باشد، « فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره، و من یعمل مثقال ذره شرا یره ».
و مردمان چنان پندارند که نیت برای عمل می باید و حقیقت آن است که عمل برای نیت می باید که مقصود همه گردش دل است و سعادت و شقاوت وی راست و تن اگرچه در میان خواهد بود ولکن تبع است، همچون اشتر اگرچه حج بی وی نیست ولکن حاجی وی نیست. و گردش دل خود یک چیز بیش نیست. آن که روی از دنیا به آخرت آورد، بلکه از دنیا و آخرت به خدای تعالی آورد.
اول مقام عبدیت است و تا از رق ماسوای حق آزاد نشود اختصاص عبدیت «من عبادنا» نیابد و سالک را تا با خود و سعادت و شقاوت خود پیوند میماند او آزاد نیست. بزرگان گفته‌اند: هر آنچ در بند آنی بنده آنی. «والمکاتب عبد ما بقی علیه درهم».