عمیا

معنی کلمه عمیا در لغت نامه دهخدا

عمیا. [ ع َم ْ ] ( از ع ، ص ) عمیاء. رجوع به عمیاء شود. || ( ق ) کورکورانه. ناآگاهانه :
بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ورنه
مپوی اندر ره حکمت ز تقلید ای پسر عمیا.ناصرخسرو.- برعمیا ؛ کورکورانه. از روی نادانی : بونصر گفت : فایده ندارد قاصدان فرستادن برعمیا. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 557 ).
در چنین ره گر نداری توشه برعمیا مرو
کین رهی بس مهلکست و وادیی بس منکرست.عطار.- علی العمیا ؛ علی العمیاء. کورکورانه. رجوع به ماده برعمیا و عمیاء شود.
عمیا. [ ع ِم ْ می یا ] ( ع مص ) قتیل عمیا؛ کشته ای که کشنده آن معلوم نشود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قُتل عمیا؛ کشته شد ودانسته نیست که کشنده اش کیست. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه عمیا در فرهنگ عمید

۱. کوری.
۲. [مجاز] نادانی.

معنی کلمه عمیا در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - مونث اعمی زن نابینا ۲ - ( اسم ) کوری . ۳ - پوشیدگی .
قتیل عمیا کشته ای که کشنده آن معلوم نشود

معنی کلمه عمیا در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
عمی (۳۳ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه عمیا

طالع مولود بیاورد و بوریحان بنگریست. سهم الغیب بر حاق درجهٔ طالعش افتاده بود تا هر چه می‌گفت اگر چه بر عمیا همی‌گفت به صواب نزدیک بود.
چوبر عمیا روی همچون خران تو نه ممتازی بعقل از دیگران تو
نعره مستی مزن، که مست هوایی غایت عمیا بود بجهل مباهات
او آمده و فتنه را به عمیا در دزدی آن متهم گرفته
چون ز کوری دزد دزدد کاله‌ای می‌کند آن کور عمیا ناله‌ای
نسبت ما چیست با او بازگوی زانک نتوان شد به عمیا رازجوی
عهدهٔ در گردنت صدیق کرد آن نه بر عمیا که بر تحقیق کرد
در چنین ره گر نداری توشه بر عمیا مرو کین رهی بس مهلک است و وادیی بس منکر است
گر تو در این بیابان برگ سفر نداری هش دار تا به عمیا سر بر خطر نداری
خویشتن پوشیده می دارد ز خلق وان نه بر تقلید و عمیا می کند