معنی کلمه عبدالباقی در لغت نامه دهخدا
عبدالباقی. [ ع َ دُل ْ ]( اِخ ) نبیره شاه نعمت اﷲ ولی بود از اشعار اوست :
تا پریشان نشود کار بسامان نشود
شرط دور است که تا این نشود آن نشود.
( از مجالس النفائس ص 1137 ).
و رجوع شود به الذریعه ج 9 ص 124.
عبدالباقی. [ ع َ دُل ْ ] ( اِخ ) معروف به شیخ الاسلام از احفاد میرسیدی رضی و اهل تویسرکان است. او را دیوانی است شامل قصائد و غزلیات در حدود 700 بیت ، از اشعار او است :
ای یافته ز قدر تو هر بی بها بها
تشریف تو است بر قد هر نارسا رسا.( الذریعه ج 9 ص 123 ).
عبدالباقی. [ ع َ دُل ْ ] ( اِخ ) ابن احمد المعروف به ابن السمان. ادیب و از شعراء بود. مولد وی دمشق و ابتدا در زادگاه خود و بعد در مصر تحصیلات خود را بپایان رسانید. وی به بلاد ترک مسافرت و به دربار سلطان محمود عثمانی راه یافت و مقامی ارجمند احراز کرد از تألیفات اوست : شرح شواهد جامی و شرح اسماء الحسنی و مختصر التهذیب درمنطق و غیره. وی به سال 1055 هَ. ق. به دمشق متولدو در 1088 در قسطنطنیه درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالباقی. [ ع َ دُل ْ ] ( اِخ ) ابن احمد الموصلی. تألیفاتی دارداز جمله منظومه ای در نحو. وی به سال 1093 هَ. ق. در موصل متولد و در 1137 درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالباقی. [ ع َ دُل ْ ] ( اِخ ) ابن حمزة الحسین الحداد، مکنی به ابوالفضل. وی در سال 425 هَ. ق. در بغداد متولد شد و به سال 493 هَ. ق. درگذشت. او را کتابی است به نام الایضاح در فرائض. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالباقی. [ ع َ دُل ْ ] ( اِخ ) ابن سلیمان بن احمد العمری الفاروقی الموصلی. از شعرا و مورخان است. در سال 1204 هَ. ق. در موصل متولد شد و ابتدا ولایت زادگاه خود یافت و بعد در بغداد از کارمندان حکومتی بود و به سال 1278 هَ. ق. در بغداد درگذشت. از تألیفات اوست : التریاق الفاروقی که دیوان شعر اوست ، نزهة الدهر فی تراجم فضلاء العصر، الباقیات الصالحات و غیره. ( از الاعلام زرکلی ). و رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ص 269 شود.