عالم معنی

معنی کلمه عالم معنی در لغت نامه دهخدا

عالم معنی. [ ل َ م ِ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد و ناپدید و مخفی بود. ( ناظم الاطباء ). در مقابل عالم صور است و در اصطلاح صوفیه عبارت از ذات و صفات و اسماء است. ( از آنندراج ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

معنی کلمه عالم معنی در فرهنگ فارسی

آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد و ناپدید و مخفی بود در مقابل عالم صورست و در اصطلاح صوفیه عبارت از ذات و صفات و اسمائ است

جملاتی از کاربرد کلمه عالم معنی

آن کو قرین عالم معنی است : صورتش در هر دو کون نقش مرادش نشسته است
ایگناتیوس لویولا سرباز اسپانیایی بود که در سدهٔ ۱۶ میلادی می‌زیست. وی پس از ورود به کلیسا و قرائت انجیل، ادعا کرد دچار یک انقلاب روحی گردیده و دریچه‌ای از عالم معنی به رویش بازگردیده‌است. وی شدیداً تحت تأثیر پاپ و کلیسا قرار گرفته بود. به‌طوری‌که تصمیم گرفت سربازی در سپاه دیانت شود و برای پاپ و قطب روحانی شمشیر زند. قبل از اینکه هنوز دنیای کاتولیک دچار شکاف شود و نهضت پروتستان به وقوع پیوسته باشد، حتی قبل از آنکه لویولا نام مارتین لوتر را شنیده باشد تصمیم به این کار گرفت. بر این اصل و اساس در حدود سال ۱۵۲۱ وی تصمیم به تشکیل «جمعیت عیسیٰ‌خواهان» یا انجمن عیسیٰ، یا یسوعی‌ها را گرفت. اما هنوز پاپ با این تصمیم موافقت نکرده بود.[نیازمند منبع]
دل منیر تو شاه سریر عالم معنی صریر کلک تو تفسیر سر معنی عالم
هیچ نادیده عالم معنی معرفت را چرا کنی دعوی
اگر باشد تو را غیری به جای من به جان تو جهان در عالم معنی بتی دیگر نمی‌گیرد
جز از برای وجودت که عالم معنی است قلم صحیفه ابداع را نزد بیرنگ
مدعی بی خبر از عالم معنی است از آن در سر از حجت خشک این همه دعوی دارد
چون خامه سوخته است نفس در گلوی ما از لفظ تا به عالم معنی رسیده‌ایم
اگر مرکب گردد چو صورت و بیند بسیط عالم معنی ز تنگنای حروف
مگو «ارنی » بترس از منع «لن » در عالم معنی که غرق بحر حیرت شد درین وادی دل موسا
کرده با جان عالم معنی قرار چار عنصر را بداده پود وتار