عدل پرور. [ ع َ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) پرورنده عدل. مربی عدالت. دادپرور : ز اقبال عدل پرور او جای آن بود کز ننگ زنگ بازرهد یکسر آینه.خاقانی.و نسیم خصائل عدل پرور و شمیم شمایل فضل گستر او جماد و موات را چون دم مسیحا حرکت وحیات آورد. ( سندبادنامه ص 342 ).
معنی کلمه عدل پرور در فرهنگ فارسی
پرورنده عدل مربی عدالت
جملاتی از کاربرد کلمه عدل پرور
بعدل شامل و انصاف عدل پرور تو که هست گرگ ازو نایب سگان شبان
چنین گفتش آن عدل پرور خدیو که : ای از دمت گشته دیوانه دیو
ماه ملک آرای برج سلطنت سلطان اویس آفتاب عدل پرور سایه پروردگار
و در مدتی که خداوند عالم ازین ملک به ملکی دیگر نقل کرده بود و روزگاری دراز این خطه بی وارث و مستحق مانده و متعدیان به حکم کثرت سواد در وی تصرفها می کردند و آخرالامر هر یک قفای آن خوردند و اکنون بحمدالله که حق به حق ور و ملک به ملک عدل پرور و سلطنت به سلطان قاهر قادر رسید و بروی قرار گرفت و زمان بدین تهنیت، زبان بگشاد.
ببین ز اقبال شاه عدل پرور بکنج هر دهی صد شهر بیدر
نرگس و گل را که نابینا شوند از جور دی عدل پرور دین نگر تا چون همی بینا کند
پس از رفتن آن جفا پیشه خسرو چو این عدل پرور شهنشاه آمد
ای راد خدیوِ عدل پرور بنگر طفلی بودم آب به گوشم کردند
امیر داد گستر خان عادل دلیر عدل پرور شاهرخ خان
فلک در گهی عدل پرور که دایم برد رشک از درگهش چرخ اعظم