معنی کلمه شیح در لغت نامه دهخدا
- شیح ارمنی ؛ نوعی از گیاه شیح است که دارای گلی زردرنگ و برگ آن شبیه به گیاه سداب است.( از اقرب الموارد ). شیح ارمنی را مستعمل گل اوست. ( تحفه حکیم مؤمن ).
- شیح الربیع؛ دوائی است که به یونانی اریقارون نامند.
- شیح ترکی ؛ یکی از انواع شیح است که برگ آن سرخ رنگ و ستبر و خوشبو است. ( از اقرب الموارد ). درمنه ترکی. ساریفیون. افسنتین بحری. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به افسنتین شود.
- شیح جبلی ؛ نوعی از شیح است که قویتر از شیح دشتی است. ( از تحفه حکیم مؤمن ). افلیون. ( یادداشت مؤلف ).
- شیح حبشی ؛ فلفل سیاه است. ( اختیارات بدیعی ).
- شیح البحری ؛ و آنرا شیح یهودی و سمک یهودی و اهل مغرب نیل نامند. حیوانی است بحری و در دریای مغرب کثیرالوجود، شبیه به سنگ پشت بحری ولیکن صدفی است و پوست آن صلب است و سر بینی آن شبیه بگوساله و گویند روز شنبه از جای خود حرکت نمیکند از این جهت او را سمک الیهودی خوانند. ( فهرست مخزن الادویه ). و اما ظاهراً صحیح شیخ البحر است. رجوع به ماده شیخ البحر شود.
- شیح رومی ؛ افسنتین است. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به افسنتین شود.