زمو

معنی کلمه زمو در لغت نامه دهخدا

زمو. [ زُ / زَ ] ( اِ ) این لغت از اضداد است بمعنی گِل ترو خشک هر دو آمده است که به عربی طین گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از شرفنامه منیری ) ( از فرهنگ جهانگیری ). در مؤید بمعنی گل تر و خشک آمده و در فرهنگ به این معنی به فتح زا آورده و گفته که این لغت از اضداد است. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
زمو. [ زُ ] ( اِ ) سقف خانه باشد که آنرا از چوب و علف و گل پوشیده باشد و آن را به عربی غَمی ̍ خوانند. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || خاکی که در روی سقف خانه می ریزند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه زمو در فرهنگ عمید

۱. گل، گل تر یا خشک.
۲. سقفی که با چوب و گل ساخته شود.

معنی کلمه زمو در فرهنگ فارسی

این لغت از اضداد است بمعنی کل تر و خشک و هر دو آمده و به عربی طین گویند .

جملاتی از کاربرد کلمه زمو

زریسمان ورسنباز در میان دو قطب زمو پدید خطی همچو خط محور شد
به عالم درونی و از عالم افزون چو مضمون وافر زمو جزکلامت
بارون زمو دارای هوش و با استعداد، با تخصص خاص علمی، تیراندازی عالی و آموزش گسترده در زمینه شمشیرزنی و مبارزات تن‌به‌تن است.
مو از دل نالم و دل نالد از مو زمو بستان که بیزارم ازین دل
گو نافه چین در پارس ای ترک نیارد کس یک نافه زمو بگشا یک ملک همه چین کن
آن دخترکان چون مهر مهری مه تو غبغب غبغب بفرازش مه مه راست زمو عقرب
دکتر هاینریش زمو، یکی از دانشمندان در حزب نازی بود. زمو با کاپیتان آمریکا و متحدان او در طول جنگ جهانی دوم جنگید. او یک نابغه درخشان و علمی بود، بسیاری از سلاح‌های کشتار جمعی ارتش هیتلر را ایجاد کرد، که از ان جمله در مقیاس بزرگ اشعه مرگبار بود، که موجب مرگ بسیاری از غیرنظامیان شد و او را به یک قاتل تبدیل ساخت. او متکبرانه بر این باور بود که می‌تواند نیروهای متفقین را عقب براند.
تو با این طلعت شایان چو در اردو کنی جولان ربایندت زمو چوگان چنان کت از زنخدان گو
زبوسه زمین را گهر ریز کرد زمو خاک را عنبر آمیز کرد
بارون زمو توسط استن لی و جک کربی ساخته شده‌است. او در انتقام گیرندگان در مارس ۱۹۶۴ منتشر شد و سپس در کاپیتان آمریکا در دسامبر ۱۹۷۳ منتشر شد.
ز می رویشان همچو گلنار بود زمو بر گل آن مشک تاتار بود