معنی کلمه لب بر لب نهادن در لغت نامه دهخدا
ترنج و سیب لب بر لب نهاده
چو در زرین صراحی سرخ باده.نظامی.من جان خویش بر تو فشانم به خرمی
گر بر لبم نهی لب شکرفشان خویش.ظهیر فاریابی.کردیم بسی جام لبالب خالی
تا بو که نهیم لب بر آن لب حالی.سعدی.یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نا برگرفته کام را.سعدی.وقت است اگر درآئی و لب بر لبم نهی
چندم به جستجوی تو دم بر دم اوفتد.سعدی.