غوز

معنی کلمه غوز در لغت نامه دهخدا

غوز. ( اِ ) برآمدگی سخت وزشت که بر پشت برخی از مردم باشد. پشت خمیده و دوتاشده. قوز. کوز. کوژ. کُل. رجوع به قوز و کوژ شود.
- سر غوز افتادن ؛ به لجاج ناچار شدن.
- غوز بالای غوز ؛ زشتی ، رنج ، زیانی بر سر زشتیی یا رنجی یا زیانی و امثال آن. رجوع به قوز شود.
غوز. [ غ َ ] ( ع مص ) آهنگ کردن. ( منتهی الارب ). قصد کردن. ( از اقرب الموارد ).
غوز. ( اِخ ) ناحیتی است. شرق وی بیابان غوز و شهرهای ماوراءالنهر، و جنوب بعضی از همین بیابان و دیگر دریای خزرانست و مغرب و شمال او رود آمل است ، و مردمانی شوخ روی و ستیزه کارند و بددل و حسود، و گردنده اند بر چراگاه و گیاه خوار تابستان و زمستان ، و خواسته ایشان اسب و گاو و گوسپند و سلاح و صید اندک ، و اندر میان ایشان بازرگانان بسیارند، و هر چیزی را که نیکو بود و عجب بود نماز برند و طبیبان را بزرگ دارند، و هرگه که ایشان را ببینند نماز برند، و این بجشکان را بر خون و خواسته ایشان حکم باشدو ایشان را هیچ شهر نیست ، و مردمانی با خرگاه بسیارند، و مردمانی اند با سلاح و آلات دلیری و شوخی اندر حرب ، و ایشان به هر وقتی به غزو آیند به نواحی اسلام به هر جائی که افتد، و برکوبند و غارت کنند و زود بازگردند. و هر قبیله را از ایشان مهتری بود از ناسازندگی با هم. ( حدود العالم چ سیدجلال الدین طهرانی ص 54 ).

معنی کلمه غوز در فرهنگ عمید

= قوز

معنی کلمه غوز در فرهنگ فارسی

تر . اغز اوغز ۱ - نامی است که تازیان بقبیله ترکان [ اغز ] اطلاق کرده اند ظاهرا قوم بزرگی که درقرن ششم م . همه قبایل ساکن چین تا بحراسود را بصورت امپراتوری واحدی از صحرا نشینان در آورد بدین نام خوانده شده است . در نوشته های [ اورخون ] ( قر . ۸ م . ) از این قوم بنام [ تغز اوغز ] ( یعنی ۹ اغز ) نام برده اند . بنابراین این قبیله به نه قیله فرعی تقسیم شده بود . جغرافی دانان قر . ۴ ه . تنها نام غز را بقوم ساکن مغرب ( ترکستان ) داده اند . این ممالک اسلام از گرگان در کنار بحرخزر تا فاراب و اسبیجاب در منطقه سیردریا پراکنده بودند . کشور آنان از مغرب بقلمرو اقوام خزر و بلغار از مشرق بسرزمین خرلخان از شمال بمملکت کیماکها ( بترکی کمک ) محدود بود . مسیر علیای شط اتل یعنی [ کامه ] مرز بین سرزمین اقوام غز و کیماکها را تعیین میکرد . در همین قرن قسمتی از قبایل غز از برادران خود جدا شده و بشبه جزیره سیاه کوه ( منگشلگ ) که سابقا غیر مسکون بود مهاجرت کردند مستعمرات عمده قبیله غز در مسیر سفلای سیر دریا بود . اسلام در قرن ششم ه . بین غزان رواج یافت . غزهای مسلمان را ترکمان هم نامیده اند . اقوام غز در حدود اواخر قر . ۴ ه . مهاجرت بسرزمین مسلمان را آغاز کردند . در مسکن جدید نخست در کشور بخارا نزدیک نور مستقر شدند. در قر . ۵ ه . بصورت توده های وسیع در دو جهت پیش آمدند . در آسیای پیشین قسمتی از غزان یا ترکمانان بصورت دسته های راهزنانی که خود سرانه کار میکردند و قسمتی از آنان به پیشوایی شهریاران خود از غالب کشورهای متمدن ( بین راه ) گذشتند و تا بحرالروم ( مدیترانه ) پیش راند . در مغرب اوز ها در سال ۱٠۶۵ م . از دانوب گذشتند و شبه جزیره بالکان را تا سالونیک و یونان ویران کردند ولی پس از اندک مدتی پسنژها و بلغارها منهدم شدند و آنان که زنده ماندند بخدمت کشور بیزانس در آمدند و ظاهرا بعدها در اقوام دیگر مستهلک گردیدند . مهاجمات غزان از نظر وضع نژاد شناسی آسیای پیشین دارای اهمیت بسیار است . سلسله سلجوقی - که ناشی از غز بود کم کم موفق شد همه کشورهایی را که از ترکستان چین تا مرزهای مصر و امپراتوری بیزانس واقع بود تحت انقیاد در آورد . ظاهرا سلجوقیان ترجیح دادند که برادران خانه بدوش خویش را در حد غربی دولت خود مستقر سازند و بدین نحو جمعیت ترک نژاد آسیای صغیر و ایالات شمالی ایران در آن نواحی پذیرفته شدند . در مشرق تنها یک جنبش بزرگ از جانب غزان دیده میشود . در سال ۵۴۸ ه ق . قبایل ساکن حوالی بلخ ضد سلطان سنجر قیام کردند و نتیجه آن اسارت سلطان مزبور و ویرانی خراسان و چند ایالت دیگر بود . اما اثر آن نهضتهابر وضع سیاسی فقط برای دوره ای کوتاه بود و ظاهرا در وضع نژادی ابدا نفوذ نکرد . ابن الاکثیر از تقسیم غزان به دو قبیله اوچوق و بوزوق سخن میگوید.برای نخستین بار جزئیاتی مبسوط درباره این تقسیم و ۲۴ قبیله اوغز و نیاکان مشترک آنها و اوغزخان قهرمانی که نامش براین قوم اطلاق شده است در تاریخ غازانی رشیدالدین می بینیم . همچنین توتم ( جانوری که بعضی قبایل وحشی ویرا منشا نژاد خود میدانند و محترم میشمارند ) که آنرا بترکی اونغون نامند و خاتم ( بترکی [ تمغا ] ) هر یک ازین قبایل معرفی شده. درین کتاب اوغزخان بعنوان قهرمانی مسلمان معرفی میشود ( دائره المعارف اسلام لغ . ) . در زمان مسعود غزنوی دسته هایی از غزان بخراسان آمدند و گروهی از آنان به آذربایجان رفتند . توضیح طبق تحقیقات اخیر زبان ترکی آذربایجانی با ترکی غزی از یک خانواده است . یا فتنه غز . در زمان سلجوقیان براثر فشاری که از طرف قبایل دیگر زرد پوست بر غزان وارد میشد اینان بطرف خراسان پیش آمدند و در حدود بلخ سکونت گزیدند . لیکن امیر قماج حاکم سلطان سنجر آنانرا بترک بلخ و مهاجرت بناحیه دیگر خواند . غزان سخت عصبانی شدند و بیاری طوایف دیگر ترک شکستی سخت بامیر قماج وارد ساختند و شروع بقتل و غارت و سرقت زنان و اطفال کردند . گروهی از فقها و علما را کشتند . امیر قماج از دست آنان بسلطان سنجر شکایت کرد . سنجر غزان را بترک شهرهایی که در تصرف گرفته بودند امر کرد . غزان عذر خواهی کرده اموال زیادی نزد سنجر فرستادند و اجازه خواستند تا در چراگاههای سابق خود بمانند . سنجر رضایت نداد و ۱٠٠٠٠٠ سپاهی فراهم آورد و بجنگ آنان شتافت . ولی در جنگ شکست یافت . سنجر با عده ای از امرای خود بدست غزان اسیر شد ( ۵۴۸ ه ق . ) . غزان همه امرا را از دم تیغ گذرانیدند و سنجر را نگاه داشتند . علائالدین قماج که خود سبب این جنگ شده بود نیز بقتل رسید . از این پس قتل وغارت غزان در تمام شهرهای خراسان شروع شد . شهر نیشابور را آتش زدند و ویران ساختند ( ۵۴۹ ه ق . ) .و نظیر این کار را در طوس کردند : زنان را باسارت بردند و مردان را کشتند . مساجد و مساکن مردم را زیرورو کردند و از آن شهر جز دهکده ای که مقبره علی ابن موسی الرضا ۴ در آن بود جایی باقی نگذاشتند مع هذا غزان نتوانستند حکومتی در ایران دایر کنند زیرا در خراسان سلیمان شاه و شاه که داعیه جانشیی سنجر را داشته اند و مویدالدین آی آبه مانع کار غزان بودند خاصه که تسلط خوارزمشاهیان بر خراسان که متعاقب همین اوضاع اتفاق افتاده بود بدانان فرصت تشکیل حکومتی نداد و ملک دینار از امرای معروف آنان بعد از آنکه یک چند در خراسان کروفری داشت بر اثر حمله سلطانشاه بن ایل ارسلان و شکستی که از او در سرخس یافت بپناه طغانشاه ابن موید آی ابه رفت و مدتی در بسطام بسر برد و بعد از شکستهای طغانشاه ابن موید و فوت او در ۵۸۱ ه ق . و استیلای سلطانشاه برممالک وی ناگزیر بکرمان رفت و غزان هم که وضع خود را در خراسان دشوار میدیدند دسته دسته بدو پیوستند و در کرمان آشوب و فتنه ای بزرگ برپا کردند و عاقبت در سال ۶۱۲ ه ق . بر اثر بسلط خوارزمشاهیان شر آنان از آن ناحیه دفع شد . ۲ - فردوسی [ غز ] را بمحل اقامت و مستقر طوایف غز اطلاق کرده : [ الانان و غز گشت پرداخته شد آن پادشاهی همی ساخته . ] ( شا . بخ ۱۱۹۳ : ۵ لغ )
( اسم ) بر آمدگی سخت و ناپسند که بر پشت برخی کسان پدید است . یا غوز بالای غوز . زشتی یا زیانی بر سر زشتی یا زیان قبلی . یا سر غوز افتادن . ناچار شدن به لجاج .
ناحیتی است شرق وی بیابان غوز و شهرهای ماورائ النهر و جنوب بعضی از همین بیابان و دیگر دریای خزر انست و مغرب و شمال او رود آمل است .

جملاتی از کاربرد کلمه غوز

در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال می‌کنند. در نتیجه مردمان ایرانی‌زبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترک‌زبان شدند، هرچند که ویژگی‌های تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشأ غیرترکی جمعیت ترک‌زبان شده را منعکس می‌کند.
قسط قرض است غوز بالا غوز داد می‌بایدش همین امروز
مسلمانان در اواسط قرن اول هجری قمری به فرارود گام نهادند و نام ماوراءالنهر را —که معادل عربی فرارود بود— برای آن سرزمین برگزیدند. همچنین مسلمانان نام وهروت (به‌رود) را به جیحون و رود گل زریون (چاچ) را به سیحون تغییر دادند. دربارۀ مرزهای جغرافیایی ماوراءالنهر در کتاب حدودالعالم این‌گونه آمده‌است: «ناحیه‌ای است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان است و حدود خراسان و مغرب وی غوز است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است».