معنی کلمه غنیت در لغت نامه دهخدا
دارد یمین تو به سخا بیعت و یمین
خلق از یسار تو شده با غنیت و یسار.سوزنی.یک ساعته سخای یمین و یسار تو
دریا و کوه را ببرد غنیت و یسار.سوزنی.زن او آن فرصت غنیمت شمرد، و آن غیبت غنیت گمان برد. ( سندبادنامه ص 155 ).
غنیة. [ غ ُن ْ ی َ ] ( ع اِمص ) بی نیاز شدن. ( دهار ). توانگر شدن و بی نیاز شدن. ( المصادر زوزنی ). توانگری و بی نیازی. ( منتهی الارب ). اسم مصدر است بمعنی غِنی ̍. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). مالداری و توانگری. ( آنندراج ) :
غنیه بی مال خوان و صحت بیمار.سوزنی.|| مقیم شدن و زیستن. ( المصادر زوزنی ). مقیم شدن. غِنی ̍.( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ). || ( اِ ) چاره. یقال : ما له عنه غنیة؛ یعنی او را از وی چاره ای نیست. ( از منتهی الارب ). یقال : له عنه غنیة؛ ای استغناء. ( اقرب الموارد ).
غنیة. [ غ َ نی ی َ ] ( ع ص ) تأنیث غَنی . رجوع به همین کلمه شود.
غنیة.[ غ ُ ن َی ْ ی َ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).
غنیة. [ غ َ نی ی َ ] ( اِخ ) الاعرابیة. شاعره ای عرب بود. رجوع به البیان و التبیین جاحظ ج 3 ص 35 و 36 شود.
غنیة. [ غ َ نی ی َ ] ( اِخ ) اُم اُلحُمارِس. نام یکی از زنان فصیحه عرب. رجوع به فهرست ابن الندیم چ مصر 1348 هَ. ق. ص 70 شود.
غنیة. [ غ َنی ی َ ] ( اِخ ) ام الهیثم. یکی از زنان فصیحه عرب بود. ( از فهرست ابن الندیم چ مصر 1348 هَ. ق. ص 76 ).