معنی کلمه شوریده مغز در لغت نامه دهخدا
شناسنده گر نیست شوریده مغز
نبهره شناسد ز دینار نغز.نظامی.جهاندار در کار آن پای لغز
از آن داستان مانده شوریده مغز.نظامی.مبادا که شه را رسد پای لغز
که گردد سر ملک شوریده مغز.نظامی.عشق او کرد اینچنین شوریده مغزم ورنه بود
سرنوشت آسمانها ابجد طفلانه ام.صائب.