شحوم

معنی کلمه شحوم در لغت نامه دهخدا

شحوم. [ ش ُ ] ( ع مص ) فربه شدن پس از لاغری. ( از اقرب الموارد ). || تباه شدن طعام. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) ج ِ شحم. ( اقرب الموارد ). رجوع به شحم شود : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازارتنفر و تحرز نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 297 ).

معنی کلمه شحوم در فرهنگ عمید

= شحم

معنی کلمه شحوم در فرهنگ فارسی

فربه شدن پس از لاغری یا تباه شدن طعام یا جمع شحم .

جملاتی از کاربرد کلمه شحوم

وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ و آن حلالها که اهل جاهلیت بر خود حرام کرده بودند چون بحائر و سوائب و وصائل و حوامی، وی حلال و گشاده میگرداند، و قیل: یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ ای: ما حرم علیهم فی التوراة من لحوم الإبل و شحوم البقر و الغنم، وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ و آنچه خبائث است چون گوشت خوک و مردار و خون و ربا و جمله محرّمات بر ایشان بسته میدارد و حرام میکند، یعنی که شریعت وی بر این صفت است.