سرزیر

معنی کلمه سرزیر در لغت نامه دهخدا

سرزیر. [ س َ ] ( اِ ) نام نوایی است از موسیقی :
تا مطربان زنند لبینا و هفت خوان
در پرده عراقی و سرزیر و سلمکی.میزانی.
سرزیر. [ س َ] ( ص مرکب ) سرازیر. سرنگون. ( آنندراج ) :
که منه این سر مر این سرزیر را
هین مکن سجده مر این ادبیر را.مولوی.مکر او معکوس و او سرزیر شد
روزگارش برد و روزش دیر شد.مولوی.

معنی کلمه سرزیر در فرهنگ عمید

= سرازیر

معنی کلمه سرزیر در فرهنگ فارسی

سرازیر
۱ - آنچه که دارای نشیب است سطح مایل سراشیب مقابل سر بالا . ۲ - ( صفت ) رو بپایین با نشیب .
نام نوایی است از موسیقی

جملاتی از کاربرد کلمه سرزیر

وگر زانکه رای نبرد آیدت همانا که سرزیر گرد آیدت
فارغ ز انقلاب بهار وخزان شود سرزیر بال هر که به کنج قفس کشد
چونک سرزیر شود توبه کند بازآید نیک و بد نیک شود دولت تو سلطان باد
ور ز ابدالی و میشت شیر شد آمن آ که مرگ تو سرزیر شد
مکر او سرزیر و او سرزیر شد روزگارک برد و روزش دیر شد
حرص و وهم کافری سرزیر شد اژدها از قوت موری سیر شد
غم پرستی که تو را بیند و شادی نکند همه سرزیر و سیه کاسه و سرگردان باد