سر حلقه

معنی کلمه سر حلقه در لغت نامه دهخدا

سرحلقه. [ س َ ح َ ق َ / ق ِ ] ( اِ مرکب ) سردار جماعت. ( آنندراج ). پیشوا. رئیس :
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش.حافظ.گر حلقه دام است وگر حلقه زنجیر
سرحلقه بغیر از من دیوانه کدام است.ابوطالب کلیم ( از آنندراج ).- سرحلقه ده عقل ؛ کنایه از عقل اول. ( غیاث ).

معنی کلمه سر حلقه در فرهنگ معین

( ~ . حَ قِ ) [ فا - ع . ] (اِ. ص . ) سر - دسته ، سرپرست و بزرگتر یک دسته از مردم .

معنی کلمه سر حلقه در فرهنگ عمید

سرپرست و بزرگ تر یک دسته از مردم، سردسته.

معنی کلمه سر حلقه در فرهنگ فارسی

سردسته، سرپرست وبزرگتریک دسته ازمردم
سردار جماعت پیشوا رئیس
رئیس قوم سردسته . یا سر حلقه ده عقل . عقل اول .

معنی کلمه سر حلقه در ویکی واژه

سر - دسته، سرپرست و بزرگتر یک دسته از مردم.

جملاتی از کاربرد کلمه سر حلقه

با قامت او هر که به سروست نظرباز چون فاخته سر حلقه کوته نظران است
گر کشد زین دست اهلی حلقه زلف بتان عاقبت سر حلقه اهل جنون خواهد شدن
سر حلقهٔ رندان خرابات جهانیم پنهان نتوان کرد که هستیم دگر بار
بسعی بخت بگردن درافگند اقبال مرا ز ساعد سیمینت ای پسر حلقه
به تدبیر سر حلقه راستان شده ملک جم غیرت باستان
رندی که به سرمستی سر حلقهٔ مستان است آن سید مشهور است ای نور دو چشم من
میزنم لاف که در حلقه عشقم محرم بحقیقت سرو سر حلقه اهل هوسم
در مجلس عشق نعمة الله سر حلقهٔ جمله عاشقان است
از جفا کردی سر سر حلقهٔ عشاق را در تنور خانهٔ خولی نهان، ای آسمان!
ز خط عذار تو سر حلقه نکویان شد شود ز حلقه خط گرچه حسن پا به رکاب
اشتهار و اهمیت اردبیل تنها از آن جهت نیست که چند تن از پادشاهان ایران آن شهر را قرارگاه خود ساختند، بلکه از آن لحاظ است که سر حلقه فرقه صفویه، شیخ صفی‌الدین، از این جا برخاست و در همین‌جا به خاک سپرده شد.