معنی کلمه زیرگاه در لغت نامه دهخدا
بر تخت زرین یکی زیرگاه
نشسته بر او پهلوان سپاه.فردوسی.نهادند زرین یکی زیرگاه
نشست از برش پهلوان سپاه.فردوسی.همان میزبان را یکی زیرگاه
نهادند و بنشست نزدیک شاه.فردوسی.بر اورنگ بد پهلوان پیش شاه
سوی راستش سام بر زیرگاه.اسدی.بهرخانه در تختی از پیشگاه
بر تخت زیرین یکی زیرگاه.اسدی.