صارخ

معنی کلمه صارخ در لغت نامه دهخدا

صارخ. [ رِ ] ( ع ص )نعت فاعلی از صُراخ. فریادرس و فریادخواه. از لغات اضداد است. || ( اِ ) خروس. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه صارخ در فرهنگ فارسی

نعت فاعلی از صرخ فریاد رس و فریاد خواه

جملاتی از کاربرد کلمه صارخ

قوله: تَتَجافی‌ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ الآیة... ربّ العالمین جلّ جلاله و تقدست أسماؤه و تعالت صفاته اندرین ایت دوستان خود را جلوه میکند و ایشان را بر فریشتگان عرضه میکند، که همه روز آفتاب را مینگرند تا کی فرو شود، و پرده شب فرو گذارند، و جهانیان در خواب غفلت شوند، ایشان بستر نرم و گرم بجای مانند، و قدم بقدم باز نهند. تا با ما راز گویند. فمن بین صارخ و باک و متأوّه چشمهاشان چون ابر بهاران، دلهاشان چون خورشید تابان، رویهاشان از بی‌خوابی برنگ زعفران.
ناداهم صارخ من بعد ما دفنوا این الاسرّة و التّیجان و الحلل