معنی کلمه عربده جوی در لغت نامه دهخدا
هر آنکه بر رخ منظور ما نظردارد
بترک خویش بگوید که یار عربده جوست.سعدی.ز چرخ عربده جویش خدنگ تیر جفا
نخست در دل مردان هوشیار آید.سعدی.نرگسش عربده جوی و لبش افسون کنان
نیم شب دوش ببالین من آمد بنشست.حافظ.روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم
ساکن کوی بت عربده جوئی بودیم.وحشی.