عربده جوی

معنی کلمه عربده جوی در لغت نامه دهخدا

عربده جوی. [ ع َ ب َ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) کنایه از جنگجوی و جنگ آور باشد. ( آنندراج ). پرخاشجوی. ستیزه جوی و هنگامه جوی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کنایه از چاپلوس و فریب دهنده و کنایه از بازیگر و حقه باز هم هست. ( آنندراج ) :
هر آنکه بر رخ منظور ما نظردارد
بترک خویش بگوید که یار عربده جوست.سعدی.ز چرخ عربده جویش خدنگ تیر جفا
نخست در دل مردان هوشیار آید.سعدی.نرگسش عربده جوی و لبش افسون کنان
نیم شب دوش ببالین من آمد بنشست.حافظ.روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم
ساکن کوی بت عربده جوئی بودیم.وحشی.

معنی کلمه عربده جوی در فرهنگ فارسی

( عربده جو ی ) ( صفت ) ۱ - بد خو تند خو . ۲ - بدمست ۳ - نعره زننده فریاد کننده . ۴ - بازیگر حقه باز .

جملاتی از کاربرد کلمه عربده جوی

مشو سلیم طرف با جهان عربده جوی جواب حرف، خموشی ست ناسزایان را
بدمستی شوخان چو قدیم است ضروری است با چشم خوش عربده جوی تو مرا ساخت
جوری که رفت و می‌رود امروز در جهان از چشم مست عربده جوی تو می‌رود
دیده استاد تر از چشم تو در دور قمر هندوی عربده جوی ستم آموز ندید
خمار نرگس آن می پرست عربده جوی هزار رخنه بپیران پارسا آورد
خوشا بوقت سحر شاهدان عربده جوی شراب بر کف و آغاز انتقام کنند
نسیم افتان خیزان چو مست عربده جوی بباغ در جهد و جیب نسترن گیرد
به صلح کوش که با روزگار عربده جوی بسی به عربده رفتیم و بر نیامد جنگ