صمدیت. [ ص َ م َ دی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) بزرگی و بی نیازی و پاک شدن از عادات حیوانی. ( غیاث اللغات ). || خدائی. الوهیت : توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 89 ). ملک صمدیت را چه سود و زیان دارد گر حافظ قرآنی ور عابد اصنامی.سعدی.- تجلی صمدیت ؛ حالی از حالات صوفیه که در آنجا احتیاج با کل از سالک برمی خیزد. ( نفحات الانس ).
معنی کلمه صمدیت در فرهنگ عمید
۱. بزرگی و بی نیازی. ۲. [مجاز] الوهیت، خدایی.
معنی کلمه صمدیت در فرهنگ فارسی
خدائی
جملاتی از کاربرد کلمه صمدیت
چون دود ناله آن سوخته در مقام اضطرار بحضرت رحیم باز رسد بر قضیه «امن یجیب المضطر اذا دعاه» تتق عزت از پیش جمال صمدیت بر اندازد. و عاشق سوخته خود را بهزار لطف بنوازد. بیت
آن مقرب احدیت آن مقدس صمدیت آن برکشیده درگاه آن برگزیدهٔ الله آن محقق لطیف قطب وقت ابوعبدالله محمدبن الخفیف رحمةالله علیه شیخ المشایخ عهد خویش بود ویگانه عالم بود و درعلوم ظاهر و باطن مقتدا بود ورجوع اهل طریقت در آن وقت به وی بود بینایی عظیم داشت و خاطری بزرگ و احترامی به غایت و فضائل او چندان است که بر نتوان شمردن و ذکر او نتوان کرد و مجتهد بود در طریقت و مذهبی خاص داشت در طریقت جماعتیاند از متصوفه که تولا بدو کنند ودر هرچهل روز تصنیفی از غوامض حقایق میساخت و درعالم ظاهر بسی تصنیف نفیس دارد همه مقبول و مشهود و آن مجاهدات که او کرد در وسع بشر نگنجد و آن نظر که او را بود در حقایق و اسرار در عهد اوکس را نبود وبعد ازوی در پارس خلفی نماند چنانکه نسبت بدو درست کردی و از ابناء ملوک بود و بر تجرید سفرها کرده رویم و جریری و ابن عطا ومنصور حلاج را دیده بودو جنید را یافته و در ابتدا که درد دین دامندل او بگرفت چنان شد که در رکعتی نماز ده هزار بار قل هوالله احد برخواندی و بسیار بودی که از بامداد تا شب هزار رکعت نماز کردی و بیست سال پلاس پوشیده بود وهر سال چهارچهله بداشتی و آن روز که وفات کرد چهل چهله پیاپی بداشته بود که در آن چهلهٔ آخر وفات کرد و پلاس از خود بیرون نکردی.
قطره با سیل دو بینی به محل صمدیت گر دو بینی دو نبینی به مقام احدیت
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» ان احسنتم فثوابکم اکتسبتم و ان اسأتم فعذابکم اجتلبتم و الحقّ اعزّ من ان یعود الیه من افعال عبده زین أو شین جلال عزّت احدیّت و کمال صمدیت از آن عزیزتر و پاک تر که بطاعت مطیعان او را زینی بود یا از معصیت عاصیان درو شینی آید، اگر نیک مرد آیی خود را سود کنی، و اگر بد مرد باشی بر خود زیان آری جلال احدیّت ما را جمال صمدیت بس:
«صمد» به معنای کسی است که از هر سو قصد وی را میکنند تا نیازهایشان را برآورده سازند. به گفته محمد حسین طباطبایی، مفسر شیعه، صمدیت خدا به معنای آن است که هر چیزی در وجود و آثارش محتاج خداست و برای رفع احتیاجشان به سوی او رو میآورند. «ال» بر سر صفت «صمد» به معنای حصر و اطلاق است، یعنی هیچ موجودی قصد موجود دیگری را نمیکند مگر آنکه منتهای مقصدش خداست و تنها خداوند صمد است.
دوستی مر مرد را از دیدن عیب محبوب نابینا کند و از ملامت شنیدن کر گرداند تا نه عیب دوست بیند نه ملامت در دوستی وی شنود. سدیگر وصف آنست که لا یتغیر بتغیرک باین کلمت او را از صحبت خلق باز برید گفت صحبت که کنی با حق کن نه با خلق زیرا که خلق بگردند چون تو بگردی و حق جلّ جلاله بجلال احدیت خویش و کمال صمدیت خویش هرگز بنگردد اگر چه خلق بگردند.
جبرئیل و میکائیل سپید باز ان شکارگاه ملکوت بودند صید مرغان تقدیس و تنزیه کردندی که «و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک». چون کار شکار بصفات جمال و جلال صمدیت رسید پر و بال فرو گذاشتند و دست از صید و صیادی بداشتند که «لودنوت انمله لاحترقت». بیت
فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ چون باهوش آمد، گفت: خداوندا! پاکی از آنکه بشری بنیل صمدیت تو طمع کند، یا کسی بخود ترا جوید، یا دلی و جانی امروز حدیث دیدار تو کند؟ خداوندا! توبه کردم. گفتند: ای موسی؟ چنین بیکبار سپر فرو نهند که نهادی، چنین بیکبار جولان کنند که تو کردی؟ و بدین زودی و آسانی برگشتی؟ و زبان حال موسی میگوید:
بوالعباس عطا٭ گوید: که معرفت دو معرفت است: معرفت حق و معرفت حقیقت «حق» فران راه نیست خلق را. امتناع صمدیت او و تحقیق ربوبیت او. او میگوید: ولا یحیطون به علماً خلق را طاقت آن نیست، وحد عظمت و کیفیت او کس را بآن ادراک نیست و احاطت را بآن راه نیست و دوگیتی در ذرهٔ از ان متلاشی است و ما قدروا اللّه حق قدره و سخن ابن عباس که گفت: هفت آسمان و زمین در کف رحمن کم از سپندان دانهٔ است.