صلاته

معنی کلمه صلاته در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
صلو (۹۸ بار)ه (۳۵۷۶ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه صلاته

اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ ای اقرأ القرآن و اتّبعه. و قیل اقرأ علی اهل مکة ما انزل اللَّه من القرآن و عظهم بما فیه من المواعظ و کلّفهم ما فیه من الفرائض وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ الفحشاء ما قبح من الاعمال ، و المنکر ما لا یعرف فی الشّرع قال ابن مسعود و ابن عباس: فی الصّلاة منتهر مزدجر عن معاصی اللَّه فمن لم تأمره صلوته بالمعروف و لم تنه عن المنکر لم یزدد بصلوته من اللَّه الّا بعدا. و قال الحسن و قتادة من لم تنهه صلوته عن الفحشاء و المنکر فصلاته و بال علیه. و عن انس قال: کان فتی من الانصار یصلی الصلوات الخمس مع رسول اللَّه (ص) ثم لا یدع شیئا من الفواحش الّا رکبه. فوصف لرسول اللَّه (ص) حاله فقال انّ صلاته تنهاه یوما فلم یلبث ان تاب و حسن حاله. و قال ابن عون معنی الآیة: ان الصلاة تنهی صاحبها عن الفحشاء و المنکر ما دام فیها.
و روی انّ رجلا دخل المسجد و رسول اللَّه (ص) فی الصلاة فحین دخل قال: الحمد للَّه حمدا کثیرا طیّبا مبارکا فیه، فسمعها رسول اللَّه (ص) فلمّا فرغ من صلاته قال: من قائل ما سمعت؟ فقال الرجل: انا یا رسول اللَّه قال: لقد تلقّی کلامک ثلاثة عشر ملکا فحسدک الشیطان فذهب لیقبض علی کلامک فخرجت من خلال اصابعه فجاءت بها الملائکة الی الرب فقالوا: کیف نکتبها؟ فقال الرب: اکتبوها لعبدی کما قالها، فکتبت لک فی رقّ ابیض و ختم علیها و رفعت لک تحت العرش حتی تدفع الیک یوم القیامة.
گفت: لخراب هذا المسجد سلیمان گفت: ما کان اللَّه لیخربه و انا حیّ و ما خرابه الا موتی مرا باللّه عهدی است که تا من زنده باشم این مسجد خراب نگردد اکنون خرابی وی نشان مرگ منست. آن گه ساز مرگ بساخت و گفت. اللهم عمّ علی الجنّ موتی حتی یعلم الانس انّ الجنّ لا یعلمون الغیب، و کانت الجنّ تخبر الانس انّهم یعلمون أشیاء من الغیب. ابن زید گفت: پس از ان سلیمان بر ملک الموت رسید گفت: اذا امرت بی فاعلمنی چون ترا بقبض روح من فرمایند مرا خبر ده. ملک الموت بوقتی که او را فرمودند آمد و او را خبر داد گفت: نماند از عمر تو مگر یک ساعت اگر وصیتی میکنی یا کاری از بهر مرگ میسازی بساز. سلیمان آن ساعت شیاطین را حاضر کرد تا از بهر وی طارمی بسازند از آبگینه و آن طارم را هیچ در نبود که در ان توانستی شد و سلیمان اندران طارم در نماز شده و ساز مرگ ساخته از غسل و کفن و حنوط و غیر آن، پس بآخر کار عصای خود پیش گرفت و تکیه بران کرد و هر دو کف خویش زیر سر بر نهاد و آن عصا او را همچون پناهی گشت و ملک الموت در آن حال قبض روح وی کرد و یک سال برین صفت بران عصا تکیه زده بماند و شیاطین و جنّ هم چنان در کار و رنج عمل خویش می‌بودند و نمی‌دانستند که سلیمان را وفات رسید و لا ینکرون احتباسه عن الخروج الی الناس لطول صلاته قبل ذلک. بعد از یک سال چون ترده عصای وی بخورد و سلیمان بیفتاد شیاطین بدانستند که سلیمان را وفات رسید و ایشان از رنج و عذاب وی باز رستند، و عذاب ایشان از جهت سلیمان آن بود که چون بر یکی ازیشان خشم گرفتی کان قد حبسه فی دنّ و شدّ رأسه بالرصاص او جعله بین طبقین من الصخر فالقاه فی البحر او شدّ رجلیه بشعره الی عنقه فالقاه فی الحبس ثمّ ان الشیاطین قالوا للارضة: لو کنت تأکلین الطعام اتیناک باطیب الطعام و لو کنت تشربین الشراب سقیناک اطیب الشراب و لکنّا سننقل الیک الماء و الطین، قال: فهم ینقلون الیها ذلک حیث کانت، الم تر الی الطین الذی یکون فی جوف الخشب فهو ما یأتیها بها الشیاطین تشکرا لها فذلک قوله عز و جل: فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی‌ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ یعنی الارضة. تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ ای عصاه، و اصلها من نسات الغنم ای زجرتها و سقتها قرأ ابو عمرو و نافع: منساته بغیر همز و هما لغتان.