معنی کلمه قاینی در لغت نامه دهخدا
قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) ابوطالب ( سید... ) فقیه و رجالی متبحر از دانشمندان امامی است که در خراسان نفوذ و مرجعیت داشت. تألیفات وی حاکی از کثرت اطلاعات او است و از آن جمله است : السبع السیاره. وی از شاگردان سید محمدباقر حجةالاسلام شفتی بوده و به سال 1290 هَ. ق. یا 1300 هَ. ق. درگذشته است. ( ریحانة الادب ج 3 ص 278 ).
قاینی. [ ی ِ نی ی ]( اِخ ) اسحاق بن احمدبن ابراهیم مکنی به ابوالحسن ، ازمحدثان است. وی از ابی قریس محمدبن جمعةبن خلف حافظ روایت کند و ابوبکر احمدبن ابراهیم بن احمدبن محمود ثقفی حافظ واعظ از او روایت دارد. ( الانساب سمعانی ).
قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) جنیدبن محمدبن علی امام فاضل متدین و صوفی لطیف ظریف نیکوروش و بسیار پرهیزکار بود. وی در اصفهان از ابومنصور محمدبن احمدبن علی بن سکرویه و گروهی دیگر روایت شنید. ( الانساب سمعانی ).
قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) محمدبن علی مکنی به ابومنصور از محدثان است.وی از امام ابوبکر احمدبن حسین بیهقی و ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی و ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری و جز ایشان روایت شنید. سمعانی آرد: پدرم از او روایت شنید و ابوطاهر شیخی و فرزندش ابوالقاسم از او برای من روایت کرده اند. ( الانساب سمعانی ).
قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) محمدبن محمدبن ابراهیم ، در اصطلاح رجالی ملقب است به قایینی. ( ریحانة الادب ج 3 ص 278 ). رجوع به محمد... شود.
قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) محمد خلیل ( ملاخلیل )بن محمداشرف اصفهانی. وی به سال 1134 هَ. ق. پس از رهائی از محاصره افغان در قزوین اقامت کرد. الذریعة آرد: شرح حال وی در تتمیم امل الامل تألیف شیخ عبدالنبی قزوینی بطور مبسوط آمده و مورد ستایش قرار گرفته است. تألیفاتی دارد. او راست : 1 - البداء. 2 - حاشیه شرح اشارات خواجه. 3 - شرح حدیث عمران صابی. وی به سال 1136 در قزوین درگذشته و کلمه «الظهر» ( 1136 ) ماده تاریخ وفات او است. و از این تاریخ معلوم میگردد قول برخی که او را از شاگردان شیخ بهائی متوفی 1031 شمرده اند دور از حقیقت است. ( الذریعه ج 3 ص 54 و ج 6 ص 111 و ریحانة الادب ج 3 ص 279 ).