سخن سنجی

معنی کلمه سخن سنجی در لغت نامه دهخدا

سخن سنجی. [ س ُ خ َ س َ ] ( حامص مرکب )عمل سخن سنج. سخن فهمی. ادیبی. سخن شناسی :
هر که میزان سخن سنجی داند کردن
بجزاز راستی مدحش شاهین نکند.سوزنی.بر من آن شد که در سخن سنجی
ده دهی زر دهم نه ده پنجی.نظامی.|| فن اطلاع بر رموز سخن. نقدالشعر.

معنی کلمه سخن سنجی در فرهنگ عمید

سخن سنج بودن، سنجیدن سخن.

معنی کلمه سخن سنجی در فرهنگ فارسی

فن اطلاع بر رموز سخن سخن فهمی سخن شناسی ادیبی نقادی .

جملاتی از کاربرد کلمه سخن سنجی

رقم کشان یمین و یسار دشمن تو که می کنند سخن سنجی و قلم رانی
کمالی در سخن سنجی وحیدست ولو خود دستجردی هم ندیدست
ز استعاراتش چو گشتم با نصیب در سخن سنجی شدم کامل نصاب
حزین از سخن سنجی بی حضور دل نکته پرداز من شد نفور
حیف باشد چنین سخن سنجی بی‌نصیب آنگه از چنان گنجی
سخن کوتاه تا وضع سخن شد نامد و ناید جهان را بی سخن چون او سخن سنجی سخندانی
واقف رنج هر سخن سنجی عقده دان طلسم هر گنجی
می توان داد سخن سنجی ز فیض فکر داد طوطی نطق ترا آیینهٔ زانو بس است
پس برون آمد ز «‌پاز» طوس برنا شاعری هم‌ خردمندی حکیم و هم‌ سخن سنجی وزین
بر من آن شد که در سخن سنجی ده‌دهی زر دهم نه ده‌پنجی