ساوه شاه

ساوه شاه

معنی کلمه ساوه شاه در لغت نامه دهخدا

ساوه شاه. [ وَ ] ( اِخ ) نام پادشاهی ترک : و درهنگام ساوه شاه ترک که بر در هری آمد کنارنگ پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند. ( مقدمه شاهنامه ابومنصوری از سبک شناسی بهار ج 2 ص 6 ).
بیامد ز راه هری ساوه شاه
ابا کوس و پیلان و گنج و سپاه.فردوسی.و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 76 و 77 و تاریخ گزیده ص 120 و سابه و شابه و ساوه شود.

معنی کلمه ساوه شاه در فرهنگ فارسی

نام پادشاهی ترک

معنی کلمه ساوه شاه در دانشنامه عمومی

ساوه شاه نام یکی از شاهان ترک زاد است که در عهد شاهنشاه هرمزد چهارم ساسانی به ایران حمله کرد. جای گذر سپاه او دشت هری است. نام این خاقان ترک در اصل باغا خاقان بوده که در منابع ایرانی ساوه شاه آورده شده است .
در شاهنامه از اندازهٔ سپاه او چهارصد هزار نفر با هزار و دویست پیل جنگی یاد می شود.
هرمزد برای رزم با او بهرام چوبینه را به عنوان سپهبد با سفارش مهران ستاد که یکی از در باریان شهنشاه کسری نوشین روان بود گزین می کند و سرانجام سپاه او را در هم می شکند و سر ساوه شاه را از تنش جدا می کند.

معنی کلمه ساوه شاه در دانشنامه آزاد فارسی

ساوِه شاه
در شاهنامۀ فردوسی ، پادشاه ترکان که در دهمین سال پادشاهی هرمز انوشیروان به مرو لشکر کشید. هرمز بهرام چوبین را نامزد پیکار با او کرد. در آغاز، ساوه شاه، بهرام را به فرمانبرداری فراخواند، بهرام نپذیرفت و سپاه او را درهم شکست. آن گاه بهرام پیشنهاد مصالحۀ ساوه شاه را نپذیرفت و در پیکاری دیگر او را کشت.

جملاتی از کاربرد کلمه ساوه شاه

همی‌گفت او را من از ساوه شاه ز پیلان جنگی و چندان سپاه
بپرسید زان پس که با ساوه شاه کنم آشتی گر فرستم سپاه
ز پرموده و لشکر ساوه شاه ز رزمی کجا کرده بد با سپاه
کجا آن جهان جستن ساوه شاه کجا آن همه گنج و آن دستگاه
بدی گر نبودی جز از ساوه شاه که آمد بدین مرز ما با سپاه
بدو گفت موبد که با ساوه شاه سزد گر نشوریم با این سپاه
چون اوگشت پیروز بر ساوه شاه سزد گر سپارم بدو تاج وگاه
بریده سر ساوه شاه آنک مهر برو داشت تا بود گردان سپهر
فرستاده آمد بر ساوه شاه بگفت آنچ بشنید زان رزمخواه
سخنها چو بشنید زو ساوه شاه پر اندیشه شد مرد جوینده راه