معنی کلمه سارویه در لغت نامه دهخدا
سارویه. [ ی َ ] ( اِخ ) نام جائی در کهندز جی به اصفهان است و جغرافی نویسان عرب از آن جمله ابن رسته معرب آن را ساروق ضبط کرده اند : سارویه و اکنون اصفهانیان آن را هفت هلکه گویند که بناء آن در میان شهرستان اصفهان مانده است. ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ص 29 ). و سارویه به در اصفهان که اثر آن اندر شهرستان پیداست از بناهای طهمورث است ، و از بعد هزار سال سارویه را پیرامون ، دیوارکشیدند، چنانک هست. ( مجمل التواریخ و القصص ص 39 ).
در کتاب ترجمه محاسن اصفهان درباره سارویه حکایت به این مضمون نقل شده که : در وقت طوفان آتش در ایام فرس حکمای وقت جائی را در زمین مدینه جی برگزیدند وقهندزی برطریقه هرمان بنیاد نهادند و آن را مستقر و مستودع کتب ساختند و پیش از زمان ما بسالی چند یک جانب آن خزانه خرابی یافت و پر از کتب اوایل متقدمان مکتوب بر پوست توز به زبان و لغت پارسی بود. رجوع به محاسن اصفهان چ عباس اقبال ص 16 و رجوع به سارو و ساروق شود.
سارویه. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن فرخان بزرگ از فرمانروایان آل دابویه در طبرستان که مدت هشت سال از 88 تا 96 هَ. ق. در دوره کودکی برادرزاده ٔخود خورشیدبن داذمهر نایب السلطنه و فرمانروای طبرستان بود، و نام ساری از نام او گرفته شده است . ( از ترجمه مازندران رابینو ص 78و 180 ) و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 403 شود.