ساده دشت

معنی کلمه ساده دشت در لغت نامه دهخدا

ساده دشت. [ دَ / دِ دَ ] ( اِ مرکب ) کنایه از عالم ملکوت و جبروت است و آن مجرد بود از اجسام. ( برهان ) ( انجمن آرا ) || کنایه از فلک اطلس است که آن را فلک اعلی و ( آنندراج ). فلک الافلاک خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ). کنایه از فلک اطلس که از نقش و کواکب ساده است. ( آنندراج ). || کنایه از عالم ناسوت است که محض خیال و نمایش باشد. ( برهان ). || افلاک سبعه. || کنایه از زمین. ( آنندراج ) :
بپرسیدشان کاندرین ساده دشت
چه دارید از افسانه ها سرگذشت.نظامی.

معنی کلمه ساده دشت در فرهنگ فارسی

کنایه از عالم ملکوت و جبروت است و آن مجرد بود از اجسام

جملاتی از کاربرد کلمه ساده دشت

بگفت این سخن واندر آن ساده دشت زحمیت یکی گرد ورقه بگشت
کنم سیستان را یکی ساده دشت سراسر به ارزن بخواهیم کشت
چو لشکر منوچهر بر ساده دشت برون برد آنجا ببد روز هشت
دهی دید در راه بر ساده دشت به پایان ده با سپه برگذشت
فرشته پران را برین ساده دشت ازو آمدن‌، هم بدو بازگشت
بپرسیدشان کاندرین ساده دشت چه دارید از افسانها سرگذشت‌‌؟
ازگرگ، میش یاد نیارد به ساده دشت وز باز کبک باک ندارد به کوهسار
همانا ندانی که من کیستم بدین ساده دشت از پی چیستم
نگه کرد و دید اندر آن ساده دشت که چشمش ز دیدار او خیره گشت