معنی کلمه زرین کلاه در لغت نامه دهخدا
سپاه انجمن شد بدرگاه شاه
ردان و بزرگان زرین کلاه.فردوسی.بزرگان و خویشان کاووس شاه
دلیران و گردان زرین کلاه.فردوسی.خروشی برآمد ز پیش سپاه
که ای نامداران زرین کلاه.فردوسی.اندر این کعبه که از ایوان کسری برتر است
آنچنان بادا که هم در دولت جاوید شاه
اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو
چرخ را سیمین کمر خورشید را زرین کلاه.
سیدحسن غزنوی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| دارای کلاهی که در آن رشته های زر بکار برده باشند: ساقیان زرین کلاه. ( فرهنگ فارسی معین ). خاتونی که عصابه ٔزرین بر سر نهد. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از خورشید. ( از برهان ). به مجاز، بر آفتاب اطلاق کنند. ( آنندراج ). آفتاب. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).