زرشناس

معنی کلمه زرشناس در لغت نامه دهخدا

زرشناس. [ زَ ش ِ ] ( نف مرکب ) زرگر. صراف. ماهر زر. ( آنندراج ). صراف. نقاد. زرگر. طلاکار. ( ناظم الاطباء ). شناسنده زر. که زرشناسد و عیار و غش آن را تمیز دهد. رجوع به زر شود.

معنی کلمه زرشناس در فرهنگ عمید

شناسندۀ زر، صراف، نقاد.

معنی کلمه زرشناس در فرهنگ فارسی

زرگر و صراف و ماهر زر

جملاتی از کاربرد کلمه زرشناس

از چشم زرشناس بصارت وداع کرد امروز امتیاز به سنگ محک نماند
شهریار زرشناس عشیری را از برجسته‌ترین نمودهای «گرایش مبتذل پلیسی‌نویس و ماجرایی که مکمل رمانتیسم بازاری بی‌مایه بود» دانسته است.