ماسوی
معنی کلمه ماسوی در لغت نامه دهخدا

ماسوی

معنی کلمه ماسوی در لغت نامه دهخدا

ماسوی. [ س َ وا ] ( ع اِ مرکب ) ماسوا. جز. بغیر از: کلالة؛ ماسوای پدر و پسر است. ( منتهی الارب ).
- ماسوی اﷲ ؛ جز خدا. خلق. مخلوق. ممکنات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماسوا شود.

معنی کلمه ماسوی در فرهنگ فارسی

ماسوا بغیراز

معنی کلمه ماسوی در دانشنامه عمومی

ماسوی ( به لاتین: Måsøy ) یک شهرداری در نروژ است که در فینمارک واقع شده است. ماسوی ۱٬۱۳۵٫۸۲ کیلومتر مربع مساحت و ۱٬۲۳۱ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه ماسوی

شاهنشه دین علی که او راست بر جمله ی ماسوی امارت
بجان دوست که ره سوی دوست مینبری چو ذره ای بدل ار مهر ماسوی داری
پس آنگه از خودی فارغ شود مرد شود از ماسوی الله جملگی فرد
گرفتشان ز عذار یگانگی پرده که تا بوحدتشان ماسوی کنند اقرار
حجت پاینده ی حق، قائم آل رسول آن که او را ماسوی الله، بنده ی فرمان بود
وارسته گشت دامن قدرش ز ماسوی کو شاخ بود و میوه ظلال نظرعلی
بیم ویرانی است در ارکان ملک ماسوی دهر را تجدید کن ای شبل شاه لافتی
بیگانه ز جمله ماسوی شد هرکس که شد آشنای دلبر
باشد طفیل هستی تو خلق ماسوی مقصود ز آفرینش ارض و سما تویی
چشم پوشید از تمام ماسوی روی خود را کرد سوی آشنا