ماران

صاحبی کو تا ز بهر دفع ماران عجم نطق را سازد کلیم و خامه را ثعبان‌ کند

چوگنج یافتم از مار او نیندیشم به فرّ گنج‌، ز ماران توان دمار آورد

ز تشریفی که نامش نسبتی با زلف او دارد سلیمان تخت و بخت خویش بر کوه ماران زد

شاماران : شاماران یا شاه ماران یکی از الهه‌های آیین میترائیسم است. این افسانه به عنوان میراث ناملموس در ایران ثبت ملی شد.

دوش ضحاک فلک را ماران شد چو تنین شرر افشان چکنم؟!

پر از ضحاک ماران شد زمین‌کز نیش هر نیزه نمود ازکتف هر سرباز خسرو نیش ثعبانی

برنگ خون ز زیر ریگساران ز ماران گشت پیدا صد هزاران

هیچ نترسم از آنک مسکن ما را خانه ماران کنند مردم سحار

ازان ماران جادو را اثر بود که افسونش از آن سو سیمبر بود

آنومالی شمال ماران یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر سبزواران استان کرمان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، طلا است.

فشاندش بسر گنج در پای رنج نشاندش چو ماران ارقم بگنج

پهنه کین در نظر آید پر از افعی و مار از افاعی تیرها و از زه ماران کمان