لگدمال

معنی کلمه لگدمال در لغت نامه دهخدا

لگدمال. [ ل َ گ َ ] ( نف مرکب ) لگدمالنده. || ( ن مف مرکب ) لگدکوب. پی سپر. پیخسته.

معنی کلمه لگدمال در فرهنگ عمید

چیزی که زیر پا مالیده شده، پایمال.

معنی کلمه لگدمال در فرهنگ فارسی

لگد خوردن لگد کوب شدن .

جملاتی از کاربرد کلمه لگدمال

این خونریزی‌ها عکس‌العمل بدی داشتند، زیرا به تدریج پیروانش از گرد او پراکنده شده و به دسته الیجاه می‌پیوستند. هنگامی که الیجاه نگون‌بخت را به دستور او گردن می‌زدند، فریاد زد: روزی می‌رسد که بدن نجست را سگ‌ها بدرند! و خیلی زود این پیش‌بینی به صورت عمل درآمد. زیرا عاقبت مردم ستمدیده به رهبری سربازی شجاع به نام جئو شورش کردند و در مدت کمتر از چند ساعت بر اوضاع کاملاً مسلط شدند. ایزابل مغرور را از بام قصرش به پایین پرت کردند و اسب‌های سربازان با شعفی وصف ناپذیر بدنش را لگدمال نمودند. آنگاه سگ‌های گرسنه جشن گرفتند!
صائب ز موج حادثه ابرو ترش مکن انگور چون رسید لگدمال می شود
حسین انصاری‌راد در ۲ تیرِ ۱۳۸۱ در اعتراض به شیوهٔ تقسیم استان خراسان استعفا داد «در این تقسیم… تاریخ و فرهنگ، تمدن و هویت خراسان نادیده گرفته شده و لگدمال شده‌است و مرکز جغرافیایی و تاریخی و طبیعی شناخته شدهٔ آن برای همهٔ جهانیان [نیشابور] محو شده‌است و این خسارت بزرگی است و ایالت واحد خراسان با تقسیم خراسان به استان‌های متعدد مورد نظر، یک پوشش پوشالی و بیهوده است.»
فعالیت‌های او در کاهش محبوبیت و نابودی سلسله عمریان تأثیرگذار بود. نهایتاً یهو پادشاه اسرائیل دستور داد او را به عنوان مجازات از پنجره بیرون پرتاب کنند و اسبِ یهو جسد او را لگدمال کرد.