معنی کلمه لقمان در لغت نامه دهخدا
لقمان. [ ل ُ ] ( اِخ ) از شعرای ایران و از خوش نوایان است. این رباعی او راست :
ای زلف ترا قاعده مشک فروشی
خورشید رخت را روش غالیه پوشی
ای خضر ز سرچشمه حیوان نکنی یاد
یک شربت اگر زآن لب چون نوش بنوشی.( صبح گلشن ) ( قاموس الاعلام ترکی ).
لقمان. [ ل ُ ] ( اِخ ) والی حمص از قبل غازان خان ، پس از فتح آنجا و فرارملک ناصر سلطان مصر در حدود سال 669 هَ. ق. وی سابقاً از ملک ناصر گریخته و التجا به دولت غازانی کرده بود. رجوع به حبیب السیر جزو اول از ج 3 ص 53 شود.
لقمان. [ ل ُ ]( اِخ ) از امرای معتبر اولجایتو سلطان مغول و منظور نظر وی. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 44 شود.
لقمان. [ ل ُ ] ( اِخ ) نام مردی حکیم که بنابه روایات اسلامی اصلش حبشی بوده و در روزگار داود میزیسته است و در قرآن کریم ذکر وی آمده است :
کجاست آصف بن برخیا و کو لقمان
کجاست خواجه ابوزرجمهر نیک اختر.ناصرخسرو.آید به دلم کز خدا امین است
بر حکمت لقمان و ملکت جم.ناصرخسرو.از قول و فعل زین و لگامش نهم
افسار او ز حکمت لقمان کنم.ناصرخسرو.خرد را به ایمان و حکمت بپرور
که فرزند خود را چنین گفت لقمان.ناصرخسرو.سوی او آی اگر ندیدستی
ملک داود و حکمت لقمان.ناصرخسرو.ملک امامت سوی کیست که او راست
ملک سلیمان و علم و حکمت لقمان.ناصرخسرو.ای بارخدای همه ذریت آدم
با ملک سلیمانی و با حکمت لقمان.ناصرخسرو.چه معنی دارد این حالت که گفتی زنده شد یونس
چه حکمت باشد این معنی که گفتی بنده شد لقمان.ناصرخسرو.آباد به عقل گشت گردون
و آزاد به عقل گشت لقمان.ناصرخسرو.ای حجت علم و حکمت لقمان
بگزار به لفظ خوب حسانی.ناصرخسرو.اگر از خانه و از اهل جدا ماندم
جفت گشتستم با حکمت لقمانی.ناصرخسرو.ترا در نظم لعبتهای آزر
ترا در نثر حکمتهای لقمان.رشید وطواط.نکنم باور کاحکام خراسان این است