لانسلم. [ ن ُ س َل ْ ل ِ ] ( ع جمله فعلیه ) ( از: لا + فعل متکلم معالغیر از تسلیم ) تسلیم نمیشویم. قبول نمیکنیم. استوار نمیداریم : فقیهان طریق جدل ساختند لِم َ لانسلم درانداختند.سعدی.
معنی کلمه لانسلم در فرهنگ فارسی
( جمله فعلی ) تسلیم نمیشویم قبول نمیکنیم ( جمله ایست که در موقع عدم قبول سخن مخاطب گوینهد ) : فقهیان طریق جدل ساختند لم ولانسلم در انداختند . ( سعدی ) تسلیم نمیشویم قبول نمیکنیم
جملاتی از کاربرد کلمه لانسلم
گفت زاهد که من از آن سگ گو پاکترم لانسلم به تأمل نگهی باید کرد
زعفران خنده آورد گویند لانسلم که امتحان دارم
بوالفضولی از حسد طاقت نداشت اعتراض و لانسلم بر فراشت