معنی کلمه لاله رخ در لغت نامه دهخدا
بدین لاله رخ گفته بد در نهفت
که شاه گرانمایه گیری به جفت.فردوسی.نگه کردموبد شبستان شاه
یکی لاله رخ بود تابان چو ماه.فردوسی.از آن دو ستاره یکی چنگ زن
دگر لاله رخ چون سهیل یمن.فردوسی.چو هنگامه زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید
مر آن لاله رخ را ز سر تا به پای
تو گفتی مگرایرج استی بجای.فردوسی.بنفشه زلفاگرد بنفشه زار مگرد
مگرد لاله رخا گرد لاله رنگین.فرخی.هر زمان جوری کند بر من بنو معشوق من
راضیم راضی به هرچ آن لاله رخ با ما کند.منوچهری.بدش دختری لاله رخ کز پری
ربودی دل از کشی و دلبری.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 615 نسخه خطی مؤلف ).
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا باصنمی لاله رخ و خندان خور.خیام.با روی تو به لاله و ما هم نیاز نیست
زانم چنین که لاله رخ و ماه منظری.ادیب صابر.به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
امید نیست که هرگز به عقل باز آید.سعدی.