لافگاه

معنی کلمه لافگاه در لغت نامه دهخدا

لافگاه. ( اِ مرکب ) جای لاف. ( آنندراج ) :
لاف بسی شد که در این لافگاه
بر تو جهانی بجوی خاک راه.نظامی ( مخزن الاسرار ص 113 ).دل دو نیم نداری به گوشه ای بنشین
به لافگاه محبت به یک گواه مرو.صائب.

جملاتی از کاربرد کلمه لافگاه

آنکت نه مدح گوید در لافگاه هجو هر تیره را نشانه چو شخص یزید باد
ازین رهروان مخالف چه چاره که بر لافگاه سر چار سویی
در لافگاه دعوی دل، طوق عاجزی از تیغ کج به گردن شیران نهاده‌ای
درین لافگاه ارچه پیروز روزم ز بد سیرتی سغبهٔ شر و شورم
در لافگاه عشق که افتادگی است باب هر کس ز خود پیاده نگردد، سواره نیست
دل دو نیم نداری به گوشه ای بنشین به لافگاه محبت به یک گواه مرو
مرد درویش را خدای عزیز اندرین لافگاه بی‌تمییز
روز کوری ترا به خود پذرفت کت در این لافگاه غرجه گرفت
از این رهروان مخالف چه چاره        چو بر لافگاه سر چار سویی
تو در این کارگاه بی‌سر و بن واندراین لافگاه باد و سخن