لابه گری. [ ب َ / ب ِ گ َ ] ( حامص مرکب ) تملّق. تبصبص. اسدی در لغت نامه گوید: لامانی و لاوه ، چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ( ؟ ) : هر چه در خانه داشت ما حضری پیشش آورد و کرد لابه گری.نظامی.پس یقین گشتش که مطلق آن سریست چاره او را بعد از این لابه گریست.مولوی.
معنی کلمه لابه گری در فرهنگ عمید
۱. تضرع، زاری. ۲. چاپلوسی.
معنی کلمه لابه گری در فرهنگ فارسی
۱- تضرع زاری . ۲- چاپلوسی تملق : پس یقین گشتش که مطلق آن سریست چاره او را بعد ازین لابه گریست . ( مثنوی لغ. ) ۳- مکر خدعه فریب .
جملاتی از کاربرد کلمه لابه گری
بار دگر لب به سخن باز کرد لابه گری پیش وی آغاز کرد
گاه عاشق را حلۀ بها و کمال درپوشاند و بحلی حسن و جمال خودش بیاراید، چون عاشق در خود نظر کند، همه رنگ معشوقی بیند، بلکه خود را همه او بیند، لاجرم گوید: سبحانی ما اعظم شأنی و من مثلی،و هل فی الدارین غیری و گاه لباس عاشق در معشوق پوشد تا از مقام کبریا و استغنا نزول فرماید و با عاشق لابه گری کند: انی و حقی لک محب،فبحقی علیک کن لی محبا
زین لابه گری چو باز پرداخت گرمی به سوی مطبخ خورش تاخت
همچو بلبل که به گلزار بنالد بر گل من بر دلبر خود لابه گری پیشه کنم
ابر آمد و برداشت بصد لابه گری گردی که نشسته بود بر دامن سرو
طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را لابه گری میکنمت راه تو زن قافله را
وگر از من بت من لابه گری نپسندد گوشه ای گیرم و خونابه گری پیشه کنم
رقیب لابه گری گو ز کوی دوست ببر که مشکلست حکایت به طرز ما کردن