قعیر. [ ق َ ] ( ع ص ) دورتک. ( منتهی الارب ). دورفرود. گود. بعیدالقعر. ( اقرب الموارد ) : زبهر مجلست ای شاه ابر و باد آمد یکی ز کوه بلند و یکی ز بحر قعیر.مسعودسعد.دم از ندم چو برآرم ز قعرسینه به لب مران به سوی لب دوزخ قعیر مرا.سوزنی. قعیر. [ ] ( معرب ، اِ ) فلفل است. ( فهرست مخزن الادویه ).
معنی کلمه قعیر در فرهنگ عمید
بسیارگود.
جملاتی از کاربرد کلمه قعیر
دم از ندم چو برارم ز قعر سینه بلب مران بسوی دو لب دوزخ قعیر مرا
لفظ تو آب زلال و خط تو سحر حلال طبع تو بحر قعیر و دست تو ابر مطیر
موج خیزی چنین مهیب و درشت آب گردی چنین قعیر و دژم
تنگ و تاریک و سهمناک و قعیر در و دیوارها سیاه چو قیر
ولیک با همه دانش خجالت از تو برم چو قطرهیی که بر لجهٔ قعیر آمد
گر اوج چرخ بر لب صحن سرات نیست از نکبت زوال چو بحر قعیر باد