فرخنده پی
معنی کلمه فرخنده پی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه فرخنده پی در فرهنگ اسم ها
معنی: فرخ پی
جملاتی از کاربرد کلمه فرخنده پی
مرحبا ای ساقی فرخنده پی خیز واز مینا به ساغر ریز می
امید خویش بایزد فکند و پیش سپاه فکند باره فرخنده پی بآب اندر
همه پهلوانان فرخنده پی نشستند بر تخت کاووس کی
تو ای فرخنده پی خضر ار بما راه نمائی، ما نه با پا، با سر آئیم
بر امت گستاخ وی گردد بساط لطف طی گر ننهد آن فرخنده پی پای شفاعت در میان
آصف فرخنده پی را بر سر دیوان گماشت خود سلیمانی چنان را آصفی باید چنین
کجا بودی ای مرغ فرخنده پی چه داری خبر زان حریفان می؟
سال و ماه نیک و روز خرم و فرخ بهار بر شه فرخنده پی فرخنده بادا هر چهار
کو پیک صبح تا گلههای شب فراق با آن خجسته طلعت فرخنده پی کنم
سرم خاک مستان فرخنده پی که شویند نقش خرد را به می