فرخ سیر

معنی کلمه فرخ سیر در لغت نامه دهخدا

فرخ سیر. [ ف َرْ رُ ی َ ] ( ص مرکب ) آنکه سیرتی پاک و خصال ستوده دارد. نیکوسیر :
خسرو فرخ سیر بر باره دریاگذر
با کمند اندر میان دشت چون اسفندیار.فرخی.رجوع به فرخ شود.
فرخ سیر. [ ف َرْ رُی َ ] ( اِخ ) نهمین از سلاطین بابری هند که از 1124 تا1131 هَ.ق. پادشاهی کرد. ( یادداشت به خط مؤلف ).

معنی کلمه فرخ سیر در فرهنگ عمید

دارای سیرت نیکو.

معنی کلمه فرخ سیر در فرهنگ فارسی

نهمین پادشاه گورکانی هند( جل. ۱۱۲۴ ه ق . / ۱۷۱۲ م . - ۱۱۳۱ ه ق . / ۱۷۱۹م. فرخ شب ۲
آن که سیرتی پاک و خصال ستوده دارد

جملاتی از کاربرد کلمه فرخ سیر

بشارت باد از ایزد همیشه جان آن کس را که نام و سیرتش زنده چو تو فرخ سیر دارد
سرکار شاهزاده آزاده سیف الدوله فرخ سیر را از درود دلخواه سرکاری آگاه ساختم، پایه مهر و مایه پیوند و داستان سیب ترشی از راز نیاز نامه سرکارش چشم سپار و گوش گذار خداوندی خواهد گشت، سه ماه افزون همی رفت تا انباز بالین و بسترم و فرسوده رنج و تیماری جان شکر، شعر:
خسرو فرخ سیر بر بارهٔ دریا گذر با کمند اندر میان دشت چون اسفندیار
فروغی ار نشود شرم دوستی مانع نظاره رخ فرخ سیر توان کردن
روح جواهری به جنان شادباد ازآنک او را پسر چو فرخ فرخ سیر رسید
خسرو فرخ سیر بر باره دریا گذر با کمند شصت خم در دست چون اسفندیار
خواجهٔ فرخ سیر محمد دانش ای که سخن گستری و دانش‌پرور
پاکیزه روان آمد و پاکیزه تن آمد فرخنده خصال آمد و فرخ سیر آمد