فرامشکار. [ ف َ م ُ ] ( ص مرکب ) آنکه فراموش کند. ( آنندراج ). فراموشکار. فرامشتکار : چو از شکرش فرامشکار گردیم بمالد گوش تا بیدار گردیم.نظامی.و رجوع به فرامش و فرامشتکار و فراموشکار شود.
معنی کلمه فرامش کار در فرهنگ عمید
= فراموش کار
جملاتی از کاربرد کلمه فرامش کار
اگر چه یاد نارد روزی از ما، چون روی آنجا سری از من به پای آن فرامش کار من داری
چو کاغذ شد سفید از انتظارش در وطن چشمم فرامش کار من ننوشت یک بار از سفر کاغذ
ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بیدار من یادی نکرد از دوستان یار فرامش کار من
عجوز و بی خود و بی تاب گشته فرامش کار خورد و خواب گشته
کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را وز فراموشان دهد یاد آن فرامش کار را